اگر در صحنه حق و باطل نیستی اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی هر جا که میخواهی باش چه به شراب نشسته چه به نماز ایستاده هر دو یکی است ((دکتر علی شریعتی))
مشاركت در برنامه سازمان ملل
سازمان
ملل حركت جديدي را براي كمك به كودكان فقير جهان شروع كرده است كه بر
اساس آن به ازاي هر كليك روي يك سايت معرفي شده، به يك كودك گرسنه در
جهان غذا ميرسد.
با يك كليك بر لوگوي بالا در اين حركت انسان دوستان سهيم شويد
آغاز نمایشنامه کثیف امنیتی بر ضد دانشجویان پلی تکنیک/ انتشار کاریکاتورهای مقامات عالیرتبه نظام به نام نشریات انجمن اسلامی
Monday, April 30, 2007
ادوارنیوز:دانشجویان دانشگاه امیرکبیر که در چند روز گذشته به علت فشارهای زیادی که از طرف مدیریت دانشگاه، بسیج ، کمیته انضباطی و اطلاعات به آنها وارد شده بود دست به تجمع زده و خواستار آزادی دانشگاه از چنگال نیروهای امنیتی بودند امروز دوشنبه با توطئه جدیدی روبرو شدند. حوالی ساعت 12 ظهر دوشنبه 10 اردیبهشت بسیجیان و نیروهای اطلاعات با لوگوی نشریات وابسته به اعضای انجمن اسلامی دانشجویان نشریاتی به چاپ رساندند که در آن کاریکاتور رهبر جمهوری اسلامی چاپ شده و انتقادهای تندی به وی وارد شده است. بعد از پخش این نشریات در داخل دانشگاه توسط عوامل اطلاعات و بسیج ، با برنامه ای از پیش طراحی شده همه نیروهای هوادار بسیج به دفتر ریاست دانشگاه ریخته اند و خواستار اخراج کلیه اعضای انجمن از دانشگاه شده و در بیانیه ای خواستار بازداشت همه اعضای انجمن شدند. اعضای انجمن که تازه از موضوع اطلاع یافتند برای جلوگیری از توطئه بسیج به دفتر رییس دانشگاه رفتند، نیروهای بسیج با سلاح سرد( چوب و چماق و میله ) به آنها حمله کردند و بسیاری از اعضای انجمن مجروح شدند و از سر و صورت آنها خون می ریزد. شدت ضرب و شتم دانشجویان به گونه ای بوده است که برخی دانشجویان بیهوش شده اند. مدیریت فرهنگی دانشگاه هم در اقدامی هماهنگ با بسیج پس از نیم ساعت از شروع پروژه بسیج و اطلاعات در بیانیه ای کلیه نشریات دانشگاه را توقیف کرد و خبر از برخورد با مسوولان این نشریات را داد. شایان ذکر است در شرایطی این پروژه از طرف نیروهای امنیتی و بسیج کلید خورده است که حتی نشریات مجوز دار در سطح دانشگاه از سوی انتظامات اجازه چینش پیدا نمی کند و کلیه اطلاعیه ها و نشریات دانشگاه در کنترل کامل نیروهای حراست دانشگاه و انتظامات است. بنابراین نیروهای امنیتی که از بیرون این پروژه را طراحی کرده اند و بسیج مجری آن است فکر آن را نکرده اند که چه پاسخی برای این سوال دارند در شرایطی که نشریات مجوز دار برای انتشار و پخش با ممانعت انتظامات و حراست روبرو می شوند چطور این نشریات و آن هم به سرعت و در تیراژ وسیع در دانشگاه پخش شده است؟ با نزدیک شدن به انتخابات انجمن اسلامی دانشجویان امیرکبیر این پروژه از طرف نیروهای امنیتی و بسیج طراحی شده است تا انجمن دانشجویان را به کلی از صحنه فعالیت های دانشجویی محو کنند حال آنکه سال گذشته با تخریب ساختمان انجمن با بلدوزر و بازداشت و اخراج دانشجویان از دانشگاه نتوانستند این کار را بکنند. اما این بار خیال آن را دارند که با بازداشت و اخراج کلیه اعضای انجمن، نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان. گزارشهای تکمیلی از انتشار شایعه قریب الوقوع بازداشت اعضای انجمن پلی تکنیک در ادامه این نمایشنامه کثیف امنیتی خبر می دهد.
همچنین از لرستان خبر می رسد:
افراد ناشناس با ورود به دانشگاه لرستان فعالان دانشجویی این دانشگاه را مورد ضرب و شتم قرار داده و با چاقو مضروب ساختند. به گزارش خبرنگار ادوارنیوز صبح امروز دوشنبه تعداد 10 نفر از اراذل و اوباش با ورود به دانشگاه لرستان تعدادی از دانشجویان این دانشگاه از جمله اعضای انجمن اسلامی دانشگاه لرستان را با استفاده از سلاح سرد از جمله چاقو، مورد ضرب و جرح قرار دادند. این اتفاق در حالی رخ داده است که حراست این دانشگاه نه تنها از ورود این افراد مسلح به سلاحهای سرد به دانشگاه جلوگیری نکرده است بلکه در هنگام حمله این افراد به دانشجویان در صحن دانشگاه نظاره گر ضرب و شتم دانشجویان بوده است. گزارشها از مضروب شدن سیامک نادعلی دانشجوی دانشگاه لرستان به ضرب چاقوی این افراد ناشناس حکایت دارد. با تماس دانشجویان با نیروی انتظامی و مرکز فوریتهای پلیس 110 ظاهرا مهاجمان به دانشگاه لرستان توسط پلیس بازداشت شده اند.
حسین باستانی
محمود احمدینژاد، ديروز روح الله حسينيان را به عنوان مشاور سياسي – امنيتي رييس جمهور منصوب کرد و دليل اين انتصاب را "تعهد دينی و انقلابی و سوابق و تجربيات ارزشمند حسينيان دانست. انتصاب روح الله حسينيان، پيش از هر چيز، از زاويه بازتاب اين انتصاب در دستگاه امنيتي کشور، اقدامي قابل درک است. به طور مشخص، به نظر مي رسد انتصاب حسينيان، در دستگاه امنيتي موجود که از "چپ گرايان" دوره رييس جمهور سابق نيز کاملا تصفيه شده، در حفظ و بهبود رابطه رييس جمهور با "راست گرايان" حاکم بر اين دستگاه، از تاثير مثبتي برخوردار خواهد بود. فراموش نبايد کرد که حسينيان، در برحه اي بسيار حساس که گمان مي شد همه چهره هاي جناح راست، نيروهاي تندروي دستگاه امنيتي را فراموش کرده اند، با تمام قوا براي دفاع از اين نيروها به ميدان آمد و به خاطر اين "استقامت"، تاثير بسيار مثبتي در ميان نيروهاي فوق بر جاي گذاشت. سخن از زماني است که به دنبال پي گيري قتل هاي زنجيره اي روشنفکران توسط دولت خاتمي در سال 77 و افشاي نقش داشتن نيروهاي وزارت اطلاعات در اين قتل ها، شخصيت هاي جناح راست با "نامردي" به نفي هر گونه ارتباط و همفکري خود با نيروهاي عامل قتل ها پرداختند و متعاقبا، تريبون هاي رسانه اي آن جناح، با تبليغات وسيع مدعي شدند که عاملان، مشتي "خائن به نظام" و "جاسوس آمريکا و اسراييل" بوده اند که کسي پيشتر از "هويت واقعي" آنان مطلع نبوده است. در چنين شرايطي بود که روحالله حسينيان، در 20 دي 77، در اولين قدم با حضور در تلويزيون و توصيف عاملان قتل ها به عنوان افرادي "مذهبي" و "اهل فكر"، مقتولان را "از مخالفان نظام" و بعضا "مرتد" و "ناصبي" [کساني که به معصومين توهين کرده و واجب القتل اند] دانست. پس از آنکه هويت سعيد اسلامي (امامي) پس از اعلام "خودکشي" وي در زندان به عنوان عامل عملياتي اصلي قتل ها معرفي شد، نقش حسينيان در دفاع از نامبرده و همفکرانش برجسته تر شد. روح الله حسينيان، بر خلاف تريبون هايي چون کيهان، که علي رغم دوستي ديرينه مدير مسوول آن با سعيد اسلامي، پس از مرگ مشکوک وي انبوهي از اتهامات "امنيتي" و حتي "اخلاقي" را به نامبرده وارد مي کرد، در مجلس ختم او شرکت کرد و در اظهار نظري جنجالي تاکيد نمود: "سعيد اسلامي كسي است كه اگر انصافي بود و ميآمدند در رابطه با امنيت، خدمات ايشان را تشريح ميكردند، آن وقت ما ميفهميديم كه آن بنده خدا، چه خدمت بزرگي در بحرانيترين زمانها انجام داده است." (صبح امروز-7 شهريور 78) حسينيان حتي ابايي نداشت که به صراحت انجام قتل ها توسط سعيد اسلامي و نيروهايش را نيز مورد دفاع قرار دهد: "من نفي نميكنم. من تحليل خودم اين است كه سعيد اسلامي، به احتمال خيلي زياد در جريان قتلها بوده، چون سعيد اسلامي واقعاً اعتقادش اين بود كه مخالفين جمهوري اسلامي بايد از دم تيغ گذرانده بشوند و در اين زمينهها تجربه هم داشت." (صبح امروز-28 شهريور 78) وي همچنين اولين کسي از شخصيت هاي جناح راست بود که نسبت به نحوه مرگ سعيد امامي نيز به صراحت ابراز ترديد كرد و بعد از آن، با سخن گفتن علني از شکنجه متهمان قتل ها و برخي اعضاي خانواده شان (براي "اعتراف" به آن که دشمن نظام، جاسوس بيگانه و منحرف اخلاقي بوده اند) جنجال بسيار آفريد. اين رويه او، در شرايطي که نيروهاي دستگاه امنيتي کشور با خشم ناظر اتهامات، بدرفتاري ها و نهايتا "خيانت" ساير مسوولان راستگراي کشور به دستگير شده هاي وزارت اطلاعات بودند، به افزايش باز هم بيشتر وجهه او در ميان اين نيروها و به ويژه همکاران سعيد اسلامي انجاميد. وجهه اي که احتمالا، تا کنون براي نامبرده محفوظ مانده است. خلاصه کنيم: با توجه به سوابق روح الله حسينيان، به ويژه پس از ماجراي قتل هاي زنجيره اي، مي توان گفت که آقاي احمدي نژاد، با انتصاب وي به سمت مشاور سياسي – امنيتي خود، امکان بهتري را براي تعامل با دستگاه امنيتي" راستگراي" کشور – که در آن، "تصفيه شده هاي" وزارت اطلاعات در زمان خاتمي دوباره به کار دعوت شده اند - ايجاد کرده است. با انتصاب روح الله حسينيان، ساختارمديران امنيتي دولت نهم، بيش از پيش از منطقي واحد تبعيت خواهد کرد. کافي است به ياد آوريم که در اين دولت، وزير اطلاعات محسني اژه اي، وزير کشور مصطفي پورمحمدي ، قائم مقام وزارت کشور محمد باقر ذوالقدر .. و اکنون، مشاور ويژه رييس جمهور در امور امنيتي ، روح الله حسينيان است؛ که هر يک از آنها، سوابقي کاملا مشخص و کمابيش مشابه در فضاي امنيتي کشور دارند. پيش بيني رفتار امنيتي حاصل از چنين جمع "هماهنگي"، البته کار چندان دشواري نخواهد بود.
*****
روح الله حسينيان: احمدي نژاد دشمن را فشرد اعتماد: به اسارت گرفتن دوباره نظاميان متجاوز انگليسي بي شک نقطه عطفي در تاريخ سياسي ايران بود. انگليسي ها در طول تاريخ معاصر ايران همواره با ايرانيان منش ارباب بي مروتي را داشته اند که فاقد هر گونه ترحم، انصاف و انسانيتي بوده. اشغال بوشهر هنگام مناقشه ايران در هرات، قرارداد تقسيم نفوذ ايران به سه منطقه نفوذ با روسيه در سال 1907، اشغال ايران در جنگ جهاني اول و دوم، تهديد مرزهاي ايران در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت، طراحي کودتاي 28 مرداد، حمايت احمقانه از شاه در سال 1357 و مخالفت با نهضت اسلامي ايران، حمايت از قرارداد استعماري رويتر، قرارداد رژي، قرارداد دادرسي، قرارداد نفتي 1312، تحميل قرارداد کنسرسيوم در سال 1334 و دخالت هاي سياسي در عزل و نصب وزرا و نخست وزيران، خصوصاً بعد از شهريور 1320 و... همه نشان از اين مدعاست.اما عجب اين است که حاکمان انگليس هنوز پيام انقلاب اسلامي را درک نکرده اند و همچنان در حال و هواي دهه هاي گذشته سير مي کنند. البته بريدن از گذشته، آن هم براي عده يي اشرافي که هنوز نخوت اربابي در دماغشان باد انداخته بسيار سخت است. آنها هنوز فراموش نکرده اند که سفيرشان در ايران نخست وزير تعيين مي کرد و يک روز در ميان در کاخ شاه توماري از رهنمودها را براي شاه قرائت مي کرد.اهميت به اسارت گرفتن پانزده نظامي متجاوز انگليسي زماني مشخص مي شود که بدانيم، انگليسي ها نقشه يي جعلي را تهيه و منتشر کردند که حتي دولت عراق هم مدعي آن نيست و اين مي رساند که انگليسي ها مي خواستند بناي اختلاف مجددي را در اروندرود بريزند که با عمل تجاوزگرانه خود به آن رسميت دهند.اسارت نظاميان انگليس اين توطئه شيطاني را خنثي کرد و نشان داد مرزداران شجاع ملت ايران بيدارند و از مرزهاي ايران اسلامي پاسداري مي کنند و به انگليسي هاي توطئه گر اجازه نمي دهند بساط اختلاف ديگري را پهن کنند.اما مهم تر از همه تحقير دولت انگليس بود. دولت انگليس که با نقشه هاي شيطاني خود ايرانيان را آزمايش مي کرد، پاسداران شجاع اسلام چنان پوزه اش را به خاک ماليدند که بلر و حزب شيطاني اش تا سال ها بايد تاوان اين حماقت را پس بدهند.از طرف ديگر اين عمل شجاعانه ايران به امريکاييان و دولت ها نشان داد در جنگ رواني، ايرانيان مرعوب نشده اند؛ نه تهديدات امريکاييان، نه قطعنامه هاي شوراي امنيت و نه جنايت هاي دولت هاي اروپايي هيچ کدام کارگر نيفتاده اند. به همين جهت بوش، بلر، شيراک و سولانا با هم به فغان آمدند و سر بر سقف کوبيدند.اما مهم ترين قسمت سناريويي که انگليس سطر اولش را نوشت و ايران آن را به اتمام رساند، آزادي اسراي انگليسي بود. ايرانيان بي اعتنا به عربده هاي غربي ها سيزده روز نظاميان انگليسي را نگه داشتند، وقتي عربده ها فرو کشيد و رجزها به خواهش ها تبديل شد و دلالان سياسي نااميد شدند رئيس جمهور اسلامي ايران در يک مراسم بزرگ مطبوعاتي ابتدا پاسداران انقلاب اسلامي را که بار ديگر براي ملت ايران عزت آفريدند مورد تشويق قرار داد و به آنها درجه شجاعت اعطا کرد و سپس به مناسبت تولد پيامبر اسلام و معراج عيساي مسيح و عيد فصح عفو اسرا را اعلام کرد. مراسم آزادي، مرا به ياد جوانمردي هاي مبارزان مسلمان انداخت؛ رئيسعلي دلواري، عمر مختار، عزالدين قصام. اين مردان شجاع وقتي که اسراي انگليسي و ايتاليايي و يهودي را از موضع شجاعت و رأفت اسلامي آزاد مي کردند، چنان ضربه هولناکي به دشمن وارد مي کردند که تا مدت ها دشمن سرگيجه مي گرفت و انگيزه سربازان خود را فرسوده مي يافت.اقدام بسيار ظريف و هوشيارانه احمدي نژاد در جمع بين شجاعت و رأفت نشان از درايت و برنامه يي بسيار کارشناسي شده مي داد که در ابتداي امر، دشمن را وادار به چنگ و دندان نشان دادن کرد و چون طرفي نبست پوزه به خاک ماليد و سرانجام چنان از گردونه خارج شد که بازيگر اصلي در اين کارزار احمدي نژاد به نمايندگي از مردان و زناني شد که شجاعانه دشمن را ميان انگشتان خود فشردند و سپس جوانمردانه به او گفتند به خانه ات بازگرد. فقط بايد در اين ميان از شر حسودان داخلي و خارجي به خداوند پناه برد؛ حسوداني که چشم پيروزي دولت احمدي نژاد را نخواهند داشت و دست به هزاران شايعه خواهند زد.
پنجشنبه، 6 اردیبهشت 1386
منبع ادوار نيوز
خودداري دولت آمريکا از دادن ويزا به آقايان دکتر يزدي و دکتر سروش
Tuesday, April 24, 2007
متن کامل مقاله مجله تايم (آمريکا) اول مارس 2007
«چگونه دولت آمريکا اصلاح طلبان را ناديده گرفت.»
دولت بوش، با وجود ادعاي زباني که براي برقراري دموكراسي در ايران دارد، از دادن ويزا به چندين نفر از شخصيت هاي برجسته ايراني فعال هوادار دموکراسي خودداري كرده است. در ميان ايرانياني كه هنوز منتظر دريافت ويزا هستند، نام «عبدالكريم سروش»، فيلسوفي که مشهور است به هدايت نيروي روشنفکري که حامي جنبش اصلاح طلبي بود که در سال 1997 موجب روي کار آمدن رئيس جمهور محمد خاتمي شد.
با اطلاعاتي كه برخي از منابع ايراني در اختيار من قرار داده اند و نيز بررسي هايي كه خودم در مورد مساله انجام داده ام، متوجه شده ام فرد برجسته ديگري كه درخواست ويزاي او بفوريت رد شده است، «ابراهيم يزدي»، رهبر «نهضت آزادي ايران » است. برغم فشارهايي كه از سوي دولت جانشين خاتمي، يعني دولت «احمدي نژاد»، به سروش و يزدي وارد مي شود، آنها تصميم گرفتند به دنبال دعوت براي سخنراني در موسسات دانشگاهي معتبري چون «هاروارد» و «استنفورد» به آمريكا بروند.
سروش كه هم اكنون به عنوان مهمان در موسسه بين المللي مطالعات اسلامي و دنياي مدرن در دانشگاه «ليدن در هلند» تدريس مي كند، به من گفت كه در ماه ژوئن سال 2006، از سفارت آمريكا در برلين تقاضاي ويزا كرده و نمي داند چرا درخواست اش را آمريكايي ها تصويب نکرده اند. آنها حتي به ايميل او هم پاسخ نداده اند!
يزدي، كه در رشته داروسازي تحصيل كرده است، مطلع شد که درخواست ويزاي او که در سال 2005، به سفارت آمريكا در پاريس داده بود رد شد..
ابراهيم يزدي، در تمامي تماس تلفني اي كه با او داشتم، درباره مصاحبه اش در سفارت آمريکا در دوبي به من گفت: «آنها حرف هاي بي معنايي زده اند.» آنها مي خواهند مطمئن شوند که من نمي روم در آمريکا بمانم. من گفتم خانم: «من يك ايراني 76 ساله ام كه 60 سال است به خاطر آزادي مبارزه مي كنم. من نمي خواهم کشورم را ترک کنم. مي خواهم فرزندانم و 15 نوه ام را ببينم.» اما آنها هيچ جواب روشني به من نداده اند.
مشكلي كه يزدي و سروش با آن مواجه شده اند، بر معما مي افزايد؛ چون هر دوي آنها پيش تر به آمريكا سفر كرده بوده اند. سروش كه لقب مارتين لوتر اسلامي را به خاطر نوشته هايش درباره جدايي نهاد دين و نهاد دولت يدك مي كشد، استاد مهمان در دانشگاههاي هاروارد و «پرينستون» بوده و بين سالهاي 2000 تا 2005 نيز در دانشگاه «بيل»، تدريس كرده است.
وب سايت گروه يزدي كه مي گويد هدف آنها تامين آزادي، استقلال و دموكراسي براي ملت ايران، براساس تفسيري جديد از مباني اسلام است او طي سالهاي 1956 ( مترجم1960) تا 1978 در دوران حکومت شاه که در آمريکا ساکن بوده است. ارتباط ديريني با آمريكا داشته و حتي گذرنامه آمريكايي هم داشته كه بعداً آن را پس داده است. بعد از آن که گروه او براي سرنگوني شاه، به «آيت الله خميني» پيوست، او، در نخستين دولت انقلابي به رياست «مهدي بازرگان»، به سمت وزير امور خارجه برگزيده شد. يزدي نيز بهمراه بازرگان، پس از بحران گروگانگيري سفارت آمريکا استعفا كرد و از آن پس، تبديل به يكي از منتقدين مهم داخلي رژيم راديکال اسلامي شدند. دولت آمريكا در اواسط دهه 1980 به يزدي براي ورود به آمريكا ويزاي ويزيتوري داد. آخرين سفر او به آمريكا، به سال 2000 بر مي گردد؛ زماني كه او چندين سخنراني مهم درباره روبط ايران و آمريكا در دانشگاههاي اين كشور ايراد کرد.
او علاوه بر ديدار با خانواده اش، قصد داشت در چند مراسم سخنراني نيز شركت كند. از جمله يک سخنراني درباره «اسلام، ايران و دموكراسي» در مركز ايران شناسي دانشگاه استنفورد بود و ديگري با عنوان «چالش هاي دموكراسي در جهان اسلام» در مرکز مطالعات اسلام و دموکراسي «واشينگتن» بود.
عبدالكريم سروش، علاوه بر سخنراني در هاروارد، براي يك سلسله سخنراني سه هفته اي درباره نقش اسلام در دنياي مدرن، از سوي مركز فرهنگي اسلامي «اوكلند»، کاليفرنيا و از سوي مرکز مطالعه «دموکراسي، تساهل و مذهب» در دانشگاه «كلمبيا» درنيويورک دعوت شده بود تا درباره مذهب، دموكراسي، حقوق شهروندي و پلوراليزم سخن بگويد، مركز«بركلي» براي مذهب صلح و مسايل جهاني دانشگاه «جورج تاون» نيز از او براي دو هفته سخنراني درباره اسلام، دموكراسي و روابط کاتوليک ها و مسلمانان دعوت كرده بودند.
درباره مشكلات دريافت ويزا براي برخي افراد ايراني اصلاح طلب و به طور مشخص يزدي و سروش، سخن گوي وزرات امور خارجه آمريكا اِلين شانون به «تايم» گفت: «ما درخواست هاي ويزا را از اتباع هر كشوري كه باشند، از جمله ايران به دقت بررسي مي كنيم. اطلاعات مربوط به ويزا، محرمانه هستند و ما نمي توانيم درباره هر يک از آنها اظهار نظر كنيم. در مورد وضعيت اين دو نفر تنها مي توانم بگويم كه ما به آنها گفتيم كه ما درخواست آنها را دريافت کرده ايم و دلايل آنها براي سفر به آمريكا مورد بررسي قرار خواهد گرفت. برمبناي قانون فدرال، بررسي هاي امنيتي پيش از صدور ويزا بايد در مورد افرادي كه از كشورهاي حامي تروريسم از جمله ايران، قصد سفر به آمريكا را دارند.» کامل شود.
اين پاسخ اگرچه تا حدي منطقي به نظر مي رسد، اما با توجه به شعارهاي بزرگ تبليغ دموکراسي براي ايران توسط دولت بوش اين توضيح بوروكراتيك خيلي عجيب است. در سخنراني افتتاحيه بوش در سال 2005 درباره آزادي 27 بار به مساله آزادي اشاره شد، او گفت كه ماموريت آمريكا اين است كه «به ديگران كمك كند كه جايگاه خود را پيدا كنند و به هر طريق ممكن به آزادي خود و زندگي دلخواه خود دست يابند.
كمتر از يكسال پيش، «كاندوليزا رايس»، از كنگره خواست كه 75 ميليون دلار براي «برنامه هاي مربوط به دموكراسي در ايران» اختصاص دهند. وي در هنگام اداي شهادت در کنگره درباره هدف آمريكا در گسترش دموكراسي گفت: «آمريكا به سهم خود خواهان رابطه با مردم ايران است و از آرزوي آنان براي تحقق خواسته آزادي و حفظ حقوق انساني و دموكراتيک حمايت مي کند .» ممکن است بوروكرا سي دولت آمريکا از برنامه هاي كاخ سفيد براي آزادي هنوز عقب باشد.
با بسياري از افراد اصلاح طلب ايراني كه من با آنها در ايران و يا امريكا صحبت كردم. معتقدند كه گروههاي افراطي در دولت بوش مانع اعطاي ويزا به آنها، دلايل سياسي دارد. احساس آنها اين است که گروههاي افراطي دست به هر کاري مي زنند تا ميان آمريکا با ايران، حتي با اصلاح طلبان گفتگويي صورت نگيرد. زير اين گفتگوها ممکن است برنامه آنها را در تقابل با ايران مشکل سازد. آنها همچنين مي ترسند كه تندروها در دولت آمريكا نمي خواهند به افرادي چون سروش و يزدي امکان طرح ديدگاهايشان را در آمريکا بدهند. چون آنها با اين كه اپوزيسيون هستند، اما با سياستهاي بوش هم در تقابل با ايران مخالف اند.
دولت بوش يك استثنا در مورد روزنامه نگار ايراني، «اكبر گنجي» قايل شد. او سال گذشته، دوبار به آمريكا سفر كرد. شايد پشت در نگه داشتن گنجي، با توجه به حمايت علني دولت بوش از وي در طي شش سالي که او در ايران به خاطر چالش رژيم اسلامي زنداني شده بود دشوار بود. به ياد مي آورم در جلسه كميته روابط خارجي مجلس سنا در ماه مي 2005، درباره سياست آمريكا در قبال ايران، «نيكلاس برنز» معاون وزير امور خارجه آمريکا از گنجي به عنوان کسي كه «پرده از حقيقت» برداشت نام برد.
گزارش از: اسکات مک لود- قاهره
اگر هاليود فيلم 300 را نساخته بود، آيا امکان داشت که در سيماي جمهوري اسلامي، از فضائل ايرانيان در عهد باستان و شايستگي هاي خشايارشاه هخامنشي سخني رود؟
آنچه ما تاکنون از افراد متعصب مذهبي در باره ايران باستان شنيده ايم، البته چيزي جز وصف بي رحمي ها و خونخواري هاي شاهان باستان نبوده است، اما اينک به يمن نمايش فيلم 300 چيزهاي بسيار متفاوتي در اين باره از زبان برخي از متعصبان مي شنويم.
من البته داستان هايي که برخي از ملي گرايان افراطي در باره عظمت ايران باستان و اخلاق و رفتار معصومانه شاهان آن عهد مي گويند، باور ندارم، اما بر اين عقيده ام که ايران باستان با همه خوب و بدش بخشي از هويت تاريخي ما ايرانيان است که ناديده گرفتن و کوچک شمردن آن همانقدر بي وجه است که ملکوک کردن دامن ايران پس از اسلام و يا گزافه گويي در باره آن.
با صدور احکام فوق نمي خواهم وارد دعواهاي بي سرانجام باستان گرايان و مخالفان آنها شوم، زيرا نه حوصله چنين دعواهايي را دارم و نه صلاحيت ورود به آنها را.
در واقع خواستم يادآورم شوم، حال که مسئولان ايراني، هر چند که از بغض معاويه (رد فيلم 300) گوشه چشمي به ايران باستان و پادشاهان آن نشان مي دهند، بهتر نبود براي آبگيري سد سيوند قدري بيشتر تامل کنند؟
واقعيت اين است که من براي داوري در باره تاثير آبگيري سد سيوند بر ميراث تاريخي ايرانيان بخصوص مقبره کورش کبير در پاسارگاد و يا اهميت باستان شناسي تنگه بلاغيف صاحب صلاحيت نيستم و دقيقا به همين علت، تا کنون درخواست بسياري از دوستان را براي نوشتن مطلبي در اين باره رد کرده ام.
به گمان من، ورود به مسائلي خارج از حيطه تخصص فرد، مي تواند به اظهار نظرهاي نسنجيده و پا در هوا منجر شود و بيش از آنکه به هدف مورد نظر ياري رساند، دستاويز مخالفان براي لوث کردن اصل ماجرا شود.
به هر حال هر فرد معمولي مي داند که در دنياي امروز بين طرفداران توسعه از يک سو و حاميان محيط زيست و حافظان آثار باستاني از سوي ديگر، در باره ساخت و اجراي پروژه هاي عمراني اختلاف وجود دارد، اختلافي که نمي توان پيش از بررسي دقيق موضوع، در باره آن داوري منصفانه اي کرد.
پروژه هاي عمراني براي بهبود شرايط زندگي آدميان گاهي غير قابل صرف نظرند و خواه ناخواه عوارض زيست محيطي هم دارند. حفظ محيط زيست و آثار تاريخي نيز ضرورتي غير قابل انکار است که به بهانه اجراي هر پروژه اي نمي توان به حريم آنها تجاوز کرد.
در مورد سد سيوند اما فرهيختگان و باستان شناسان ايراني؛ تا آنجا که من مي دانم، اجماع نظر دارند و بر اين باورند که آبگيري اين سد نه فقط ميراث نهفته در تنگه بلاغي را براي هميشه در دل آب مدفون مي کند، بلکه در دراز مدت مقبره کورش را هم به خطر مي اندازد.
در مقابل اين اجماع و نيز اعتراض هايي که فعالان زيست محيطي و ميراث فرهنگي تا کنون براي پيشگيري از آبگيري سد سيوند انچام داده اند، واکنش دولت چه بوده است؟
حداقل واکنشي که دولت مي توانست نشان دهد اين بود که با ترتيب دادن مناظره هاي تلويزيوني بين کارشناساني چون دکتر پرويز ورجاوند و متخصصان وزارت نيرو، نظر مخالفان و موافقان آبگيري سد را در معرض افکار عمومي قرار دهد و آنگاه بر مبناي قضاوت عمومي در باره سد سيوند تصميم گيري کند.
دولت آقاي احمدي نژاد اما چنن نکرد که جاي خود، بلکه در اقدامي واکنشي که نمي توان جز دهن کجي به فرهيختگان اين کشور نامي بر آن نهاد، رئيس جمهور در جريان سفر خود به استان فارس اعلام کرد که شخصا در مراسم افتتاح و آبگيري سد سيوند حضور خواهد يافت!
رئيس جمهوري که رفتار خود را بر لجاجت با اهل فرهنگ و مدافعان محيط زيست و آثار باستاني استوار سازد و حاضر باشد براي افزودن بر شمار به اصطلاح طرح هاي افتتاحي خود در سفري استاني، يکي از حوزه هاي مهم ميراث باستاني را به خطر اندازد، معلوم است که ادعاي دفاعش از ايران تا چه اندازه قرين واقعيت است.
جالب است که آقايان توهين به خشايارشاه را در يک دنياي مجازي، حمله حساب شده بيگانگان به هويت ايراني مي نامند، اما خود از تخريب ميراث عيني همان شاهان در عمل ابايي ندارند
اهدای قلم طلايي سال 85 انجمن دفاع از آزادي مطبوعات به عزتالله سحابي
Saturday, April 21, 2007
چهارشنبه، 29 فروردین 1386
انجمن دفاع از آزادي مطبوعات، قلم طلايي سال 85 خود را به عزتالله سحابي، مدير مسوول ماهنامه ايران فردا تقديم كرد.
ماشالله شمسالواعظين، سخنگوي انجمن دفاع از آزادي مطبوعات گفت: در سالگرد روز جهاني آزادي مطبوعات، انجمن دفاع از آزادي مطبوعات در جلسه خود به اتفاق آرا چهارمين قلم طلايي خود را به عزتالله سحابي، مدير مسوول ماهنامه ايران فردا تقديم كرد. وي افزود: اين انجمن به پاس تلاش سحابي براي آزادي بيان و مطبوعات، ايشان را شايسته دريافت قلم طلايي سال 85 دانست.
شمسالواعظين با اشاره به سالگرد روز آزادي مطبوعات گفت: به مناسبت اين روز مراسمي روز يكشنبه در محل انجمن صنفي روزنامه نگاران از ساعت 2 تا 4 برگزار ميشود و در اين مراسم علاوه بر آنكه گزارش سالانه 85 انجمن دفاع از آزادي مطبوعات در خصوص روند روزنامهنگاري و آزادي بيان در يك گفتوگوي راديو و تلويزيوني و مطبوعاتي ارايه ميشود و انجمن طي مراسمي قلم طلايي را به آقاي سحابي اهدا ميكند.
وي از تمام روزنامه نگاران, فعالان مطبوعاتي دعوت كرد كه روز يكشنبه 16 ارديبهشت در اين مراسم حضور بهم برسانند.
سخنگوي دفاع از آزادي مطبوعات با اشاره به برگزاري جلسه هفتگي اين انجمن گفت: در اين جلسه پيرو صحبتهاي انجام شده در خصوص محاكمه علي فرحبخش در مورد دادرسي از ايشان، مباحثي مطرح شد كه اين دادرسي منصفانه, عادلانه و قانوني نبوده است و ايشان نتوانسته است از حقوق خود استفاده كرده و از خود دفاع كند.
شمسالواعظين تصريح كرد: انجمن تاكيد دارد كه با فرحبخش با رأفت اسلامي برخورد شده و ايشان بدون قيد و شرط آزاد شوند تا نتيجه حكم دادگاه تجديدنظر بيان شود.
وي با ابراز تاسف از اين كه خانواده فرحبخش امكان ديدار با وي را ندارند، گفت: انجمن دفاع از آزادي مطبوعات علاوه بر آنكه خواهان آزادي فوري فرحبخش است، از مسوولان ميخواهد كه امكان تماس خانواده علي فرحبخش با وي را فراهم كنند و يا به ايشان اجازه مرخصي بدهند تا بتوانند با خانوادهاش ديدار كند.
با وجود تصميمگيرندگان آبگيري سد سيوند ديگر نيازي به ۳۰۰سازان در هاليوود نيست
Wednesday, April 18, 2007
سخنگوي كميته دانشجويي دفاع از پاسارگاد:با وجود تصميمگيرندگان آبگيري سد سيوند ديگر نيازي به ۳۰۰سازان در هاليوود نيست
سخنگوي كميته دانشجويي دفاع از پاسارگاد از تجمع اعتراضآميز اعضاي اين كميته در روز شنبه، ساعت ۱۰ صبح مقابل سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري خبر داد و از تمام گروهها و جريانها درخواست كرد براي حفظ پاسارگاد و جلوگيري از آبگيري سد سيوند تلاش كنند.
مهرداد رحيمي در گفتوگو با خبرنگار “ايلنا”، با علام اين خبر گفت: در اين تجمع از حضور تمام جريانهاي سياسي استقبال ميكنيم و از گروههايي كه دغدغه فرهنگي و تاريخي دارند، ميخواهيم براي دفاع از اين نماد تاريخي در كنار ما باشند.
وي با بيان اينكه اين تجمع به هيچ عنوان سياسي نيست، افزود: با وجود آقايان به عنوان تصميمگيرندگان آبگيري سد سيوند، ديگر نيازي به ۳۰۰سازان در هاليوود نيست و دوستان كار خودشان را ميكنند.
سخنگوي كميته دانشجويي دفاع از پاسارگاد گفت: روزگاري است كه تمام ملتها و اقوام سعي ميكنند نمادهاي ملي و فرهنگي خود را پررنگ كنند و اگر ندارند، سعي ميكنند با جعل هم كه شده نمادسازي كنند اما آقايان كمر همت بستهاند كه نمادهاي فرهنگي ايرانزمين را از بين ببرند.
رحيمي تصريح كرد: دوستاني كه در جواب اعتراضها، ما را متهم ميكنند كه خاكپرست و مردهپرست هستيم، بدانند كه ما از يك نماد فرهنگي تمدنساز دفاع ميكنيم كه بشريت وامدار و مديون آن است.
وي در پايان گفت: آدرس اينترنتي كميته دانشجويي دفاع از پاسارگاد
www.pasargadstudents.blogfa.com
است و دوستاني كه دغدغه فرهنگي و تاريخي دارند، ميتوانند آخرين اطلاعات را براي حفظ پاسارگاد و جلوگيري از آبگيري سد سيوند در آن جستجو كنند.
در اين تجمع كميته دانشجويان دفاع از پاسارگاد، كانون دانشجويان مسلمان ـ دانشكده حقوق واحد تهران مركزـ و كميته فرهنگي اجتماعي دفتر تحكيم وحدت حضور دارند.وزير نيرو روز دوشنبه اعلام كرد كه سد سيوند تا آخر اين هفته ابگيري ميشود.
اين قضيه تعدد زوجات يا چند همسري (Polygamy) كه اينهمه به خاطر آن عليه اسلام جنجال به راه انداختهاند از چه قرار است؟آيا واقعاً اسلام اجازه داده است مردان تا چهار همسر براي خود اختيار كنند؟! در اين صورت با توجه به تساوي نسبي تعداد زنان و مردان، مسلماً عدهاي بيهمسر خواهند ماند!آيا خداوند حكيم در كتاب هدايتش، نگرانِ ارضاء نشدن برخي مردان زيادهطلب در تك همسري بوده و خواسته است دل آنان را با اين جواز راضي كند يا قضيه به گونهاي ديگر است؟به نظر ميرسد به جاي نقل قول اين و آن، و مراجعه به متون مذهبي و فتاواي فقها و اظهار نظر متوليان دين، مستقيماً و بدون واسطه سراغ سرچشمه، يعني سخنِ روشن خداوند در كتابش يعني قرآن برويم و بدون پيشداوري و تأثيرپذيري از نظريات دوست و دشمن در آن انديشه كنيم.درست است، در قرآن سخن از چند همسري رفته است و اجازه ازدواج با چهار زن نيز داده شده است، ولي بايد ديد در چه شرايطي، با چه كساني و براي چه منظوري! آيا اگر پزشك جراحي براي جلوگيري از سرايت عفونت به اندام بيمار به قطع عضوي از اعضاء او اقدام كند، عمل او خيانت محسوب ميشود يا خدمت؟مسئله چند همسري در همان آغاز سوره "نساء"، آيات ۲ و ۳ مطرح شده است كه آن را مورد تدبر قرار ميدهيم.
چند نكتهاي را هم به عنوان مقدمه يادآور ميشويم:
۱- موضوع آيات، حل مسئله سرپرستي يتيمان است، نه حل مشكل جنسي مردان زياده طلب.توضيح آنكه يكي از معضلات پيچيده جامعه قبيلگي معاصر ظهور اسلام، در فقدان دولت مركزي و سازمانهاي حمايت كننده اجتماعي، همچون پرورشگاه، يتيمخانه و امثالهم، موضوع اداره زندگي زنان بيوه و فرزنداني بوده است كه سرپرست خود را در جنگها از دست ميدادند و اداره زندگي اين يتيمان در روزگار فقر و جهل، نياز فوري جامعه و مبرمترين وظيفه اجتماعي به شمار ميرفته است. (۱)۲- سوره "نساء" كه در دوران مدينه، يعني سالهاي سخت دفاع و شهادت نازل شده، در بين سورههاي قرآن، بيشترين تمركز و تأكيد را بر مسئله يتيمان مبذول داشته (۲) و صريحاً مسلمانان را فرمان داده است:
"به خاطر برقراري عدالت به نفع يتيمان قيام كنيد"(تَقُومُواْ لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ) . (۳)تأكيد آيات ۲ و ۳ اين سوره بر موضوع "عدالت اقتصادي" (قسط) ميان يتيمان، دقيقاً بر اهميت اداره زندگي آنان نظر دارد.
۳- آيه دوم سوره نساء بحث را چنين آغاز ميكند:
(وَآتُواْ الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا)."دارائي يتيمان را به خودشان بدهيد (با مرگ پدرشان آن را تصاحب نكنيد)، اشياء مرغوب آنها را با چيزهاي نامرغوب جابجا نكنيد (با تغيير وتبديل ميراث كلاه سر آنها نگذاريد) و اموال آنها را به سوي اموال خودتان نكشيد (با اختلاط مالي و شراكت آن را حيف و ميل نكنيد) كه نزد خدا اين كارها گناهي بس بزرگ است"
همانطور كه ملاحظه ميكنيد، يك سره سخن از حقوق يتيمان است و هشدار از اينكه مبادا ميراث كودكاني را كه قدرت دفاع از حقوق خود ندارند را تصاحب نمائيد. دقيقاً و بلافاصله پس از اين آيه است كه اضافه ميكند:
(وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ)"اگر نگران شديد از اينكه نميتوانيد درباره يتيمان عدالت را برقرار كنيد، پس (ميتوانيد) با زنانيكه خوشايند شماست، نكاح (ازدواج) كنيد؛ دو تا، سهتا و چهارتا. پس اگر ترسيديد كه نميتوانيد عدالت كنيد، پس به يكي اكتفا نمائيد، يا آنچه در اختيارتان است. اين شيوه نزديكتر است به اينكه كجروي نكنيد".
۴- ممكن است با خواندن آيه فوق اين سئوال به ذهن شما خطور كند كه چه ضرورتي داشته است براي حفظ حقوق زنان (مادران و دختران يتيم) حتماً با آنها ازدواج صورت بگيرد؟ و آنهم تا چهار همسر! و آيا خود اين مسئله، مسائل جديدي را نميآفريده است؟ البته اين سخن به ظاهر بسيار منطقي است، ولي دور از واقعيتهاي زمان نزول حكم و قضاوتي ايده آليستي و مطلقنگر است.مسلّم است كه در روزگار ما چنين حكمي منطقي جلوه نميكند، اما در چهارده قرن پيش، به عرب بادهنشيني كه تا ديروز دختر خود را در خاك ميكرد و از شنيدن اين خبر كه همسرش دختري به دنيا آورده است، خشم و ننگ وجودش را فرا ميگرفت،چگونه ممكن بود گفته شود همسر بيوه و فرزندان يتيم كسي را كه در جنگ كشته شده است نگهداري كند؟چگونه ممكن بود در جامعه به سختي فقير و گرسنه عربستان به كسي تحميل كرد كه مسئوليت سير كردن شكم بازماندگان فلان خانواده را بپذيرد؟! ... جز آنكه انگيزهاي مثبت براي تشويق و تحريك به اين امر ايجادشود (۴) و در ازاي اين تكليف حقي هم معين گردد.مسلّم است كه حل مشكل زنان بيوه و فرزندان يتيم آنان، اگر بدون ازدواج امكان پذير بود ، سادهتر و بي دردسرتر ميشد، و به همين دليل هم در آيه قبل اجراي عدالت ميان يتيمان، يعني تأمين زندگي آنان را بدون مسئله ازدواج مطرح كرده است. امّا از آنجائي كه خداوند با وقوف به واقعيتهاي جوامع بشري از بندگان انتظار ايدهآليستي ندارد، اضافه كرده است كه اگر بيم داشتيد كه تمايلي نداريد زندگي آنان را(بلاعوض) اداره نمائيد، در اين صورت (به عنوان ضرورتي موقت و مقطعي) به عنوان نسخهاي ناگزير (با همه عوارض جانبي آن) با آنان ازدواج كنيد!
۵- سئوال ديگر اين است كه چرا چهار تا؟! ... و اين حدّ و مرز چه حكمتي دارد؟اتفاقاً همين حدّ، به دليل متغير بودن آن؛ دو تا، سه تا، چهارتا (مثني و ثلث و رباع) نشان ميدهد كه حد و مرز تعين شده رابطهاي با حل مسئله زنان بيوه و يتيم دارد. همانطور كه پزشك مقدار دارو و تعداد كپسول را به نسبت ميزان عفونت در بدن بيمار و نوع ميكروب تجويز ميكند، رقم دو، سه يا چهار تناسب با تعداد زنان بيوه دارد. يعني اگر تعداد زنان در حدّي بود كه مردانِ داراي امكانات مالي ميتوانستند هر كدام با قبول سرپرستي يكي از آنها مشكل قضيه را حل كنند، فقط داشتن دو زن مجاز بود، و اگر تعداد زنان بيشتر و يا تعداد مردان داراي امكانات كمتر بود، به همين نسبت تا رقم چهار اين اجازه توسعه پيدا ميكند.نكته مهم اين است كه در همان آيه و بدون فاصله و درنگ اضافه كرده است كه اين نسخه (موقت و مقطعي) مشروط به اجراي عدالت ميان زنان است و اگر نگران شديد كه نميتوانيد ميان آنان عدالت كنيد، فقط به يكي اكتفا نمائيد.
فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً
۶- نگاه به مسئله، از چشم مصلحت جامعه، نه منفعت خود!بديهي است هيچ زني دوست ندارد شوهرش به زن ديگري نيز تعلق داشته باشد. اسم اين را حسادت ميگذاريد يا غيرت، فرقي در واقعيت قضيه نميكند. مشكلاتي را هم كه چند همسري در روابط ميان همسران و فرزندان به وجود ميآورد، هر چند نمونههاي بي دردسري را هم بتوان مثال زد، نميتوان ناديده گرفت. پس چه ميشود كرد؟ ايدهآل همان است كه در آيه دوم سوره نساء مطرح شده، يعني حل مشكل آنان و اجراي كامل عدالت (بدون انگيزه ازدواج).امّا اگر در شرايط زماني و مكاني ويژهاي، به دليل جنگ يا هر پيشامد فوقالعاده، چنين امري براي فرد يا جامعه ممكن نبود، آيا ممنوع كردن اين كار ظلم به زنان و كودكان بيسرپرست (يتيم) محسوب نميشود؟ و خود آنان قيامي عليه اين بيعدالتي نميكنند؟در شرايطي كه عدهاي جانشان را ايثار ميكنند، چرا ديگراني كه ميتوانند، نبايد از سرمايه زندگي و محبت شوهرشان به نفع محروماني كه بيسرپرست ماندهاند ايثار كنند؟ مگر عشق و محبت اموري كميّتي هستند كه با انفاق به ديگران كاسته شوند؟!
گيريم كساني در طول تاريخ اسلام از اين حكم كه جوازي براي شرايط ويژه و نسخهاي براي درمان دردي موقت و مصلحتي است، براي ارضاء اميال افراطي خود سوء استفاده كرده باشند و همچنان بدون آنكه مصلحتي در كار باشد سوء استفاده نمايند. مگر از بقيه ارزش هاي ديني و غير ديني چنين سوء استفادههائي نشده است و نميشود؟ و مگر به نام آزادي و عدالت و ... كم در دنيا ظلم و بيعدالتي شده است؟از آن گذشته، مگر نسخه هر مريضي را ميتوان به مريض ديگر داد ؟ و مگر نسخهاي را كه براي دردي از دردهاي يك جامعه با نظام قبيلگي در چهارده قرن قبل داده شده است، ميتوان در زمان و مكاني ديگر با مشكلاتي متفاوت عمل كرد؟در حقيقت بشر امروزي با نظامات اجتماعي و قوانين پيشرفته اجتماعي، دقيقاً به همان خواست خداوند كه رسيدگي به وضع يتيمان و رعايت عدالت ميان آنان است، از طريق مؤسسات و نهادهاي ويژه، جامه عمل پوشانده است و ديگر نيازي به ازدواج با آنان نيست، هر چند مسئله جنگ و پيامدهاي آنان، از جمله بازماندگان يتيم، نه از جامعه بشري رخت بر بسته و نه مشكلات روابط زن و مرد منحصر به همين يك مسئله است. بنابراين اگر در شرايط ويژهاي ضرورت اجتناب ناپذيري پيش آيد، نميتوان همه درها را براي هميشه به روي همه بست!نكته مهم اين است كه به اين مسئله نميتوان تنها از زاويهاي، كه عمدتاً در جوامع به ظاهر متمدن امروز به زن نگاه ميكنند، يعني سكس، نگاه كرد و همه ابعاد قضيه را پيرامون اين گرايش، هر چند بسيار نيرومند، تفسير كرد. نه آيات مورد نظر در قضيه تعدد زوجات از اين منظر صدور حكم كرده است و نه اصولاً واقعيتهاي جامعه اسلامي چهارده قرن پيش پيرامون اين مسئله دور ميزده است.موضوع تعدد همسران پيامبر و برخي امامان نيز، كه مستمسكي براي حمله ناباوران به اسلام شده است، هر چند در اين مقاله مورد نظر ما نيست، از اين زاويه قابل بازنگري و شناخت واقعي است.در پايان اين فصل، اگر كساني كه هنوز قانع نشدهاند اجازه بدهند، اين سئوال را مطرح مينمايم؛ چگونه است كه روابط بيبند و بار مردان همسردار با زنان متعدد در جوامع مترقي غربي كه امروز كعبه آمال بسياري از جوانان مشرقزمين شده است چندان واكنش و تعجبي را بر نميانگيزد، اما ازدواج رسمي و مقيدي كه در شرايط كاملاً ويژه و محدود به خاطر حفظ حيات و حقوق زنان بيوه و فرزندان يتيم آنان، آن هم در مقطع تاريخي مشخص مجاز شمرده شده است، ظلمي از ناحيه اسلام محسوب ميشود؟!در حاليكه اوّلي نامحدود، بيتعهد، خيانتآميز، غير قانوني و مخفي است و دوّمي محدود، موظف ،متعهد، به قصد خدمت، قانوني و علني است. و از همه مهمتر، تكليف فرزندان احتمالي ناشي از آن مشخص است.
به راستي كدام يك كم ضررتر است؟
۱- خصوصاً آنكه با توجه به مفاد آيه ۱۲۷ همين سوره، در بسياري از مردان فرصت طلب چنين تمايلي وجود داشته كه با ازدواج با دختران يتيم مالك اموال آنان گردند!۲- از ۲۳ باري كه واژة "يتيم" در قرآن به كار رفته، ۸ مورد يعني ۳۵ درصد آن در سوره نساء واقع شده است. در حاليكه حجم سوره نساء كمتر از ۵درصد قرآن است.۳- سوره نساء آيه۱۲۷۴- در خانه خود آوردن چنين زناني در صورتي كه ازدواج رسمي صورت نگرفته باشد، علاوه بر آنكه ناديده گرفتن حق مردي است كه به طور يك طرفه تأمين زندگي زن و فرزندان احتمالياش به او تحميل شده، ظلم به خود زن نيز ميباشد كه فقط حقوق مادياش مورد توجه قرار گرفته و عواطف و نيازهاي ديگرش ناديده گرفته شده است.
بسياري از اوقات مطالبي را از دوران كودكي يا نوجواني خوانده يا حفظ كردهايم، بدون آنكه در معنا و مفهوم آن انديشه كرده باشيم. آيا به خاطر نميآوريد مواردي را كه در سنين بالاتر به طور اتفاقي يا با دقت نظر و موشكافي ، كه محصول تحصيلات و تجربيات زندگي است ، متوجه اشتباه يا فهم ناقص خود شدهباشيد ؟…
اين موضوع در همه زمينههاي زندگي و همه اشتغالات ذهني آدمي، از جمله فهم دين و مذهب ، پيش ميآيد. قرآن نيز از اين سطحينگري مصون نيست و به همين دليل "تدبر" در آن، به معناي انديشه در وراي ظواهر و بررسي پشت و پنهان آيات بسيار توصيه شده است.
به عنوان مثال، ميتوان به دو آيه ابتداي سوره "فتح" ، كه به گوش بيشتر مسلمانان آشناست، اشاره كرد .
ابتدا به متن و ترجمه آن نگاه كنيد تا سئوالاتي را كه از آن بر ميخيزد مطرح كنيم :
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا
ترجمه: ما پيروزي آشكاري را براي تو گشوديم تا گناه گذشته و آينده تو را ببخشد و نعمت خويش را بر تو به كمال برساند و به راهي راست هدايتت كند.
اگر قدري از نگاه تعبدي منصرف شده و خواسته باشيم به عقل كنجكاو و نكتهبين خود ميدان دهيم، ميتوانيم سئوالات ذيل را مطرح كنيم:
۱- اين "ما" كه موجبات پيروزي پيامبر را فراهم كرده كيست؟ چرا خداوند نگفته "من" او را پيروز كردم؟ ... چه حكمتي در به كار بردن ضمير جمع در اين آيه وجود دارد؟
۲- چرا خداوند فتح را به خودش نسبت داده و گفته است: "انا فتحنا لك فتحاً مبينا"؟… در اين صورت تكليف مواردي كه شكست نصيب پيامبر شده بود ، مثل: جنگ "اُحد"( كه حمزه سردار سپاه و ثلث مسلمانان كشته و مجروح شدند) چه ميشود؟ آيا نقش خدا را فقط در پيروزي بايد ديد و شكست را به حساب خود بايد گذاشت ، يا هر دو تابع قوانين واحدي هستند؟
۳- چه ارتباطي ميان فتح و "غفران ذنوب" (پالايش از گناه) موجود است؟… آمرزش گناه را با توبه و استغفار و عمل صالح ميتوان كسب كرد ، فتحي كه خدا مقدر كرده باشد چه مناسبت منطقي با آمرزش گناه دارد؟
۴- مگر پيامبر پاك سرشت گناهي مرتكب شده بود كه با پيروزي بخشيده شد؟ و نسبت دادن گناه (ذنب) به پيامبر با تئوري عصمت انبياء و اولياء چگونه قابل توجيه است؟
۵- آنچه در اين سوره ،" فتح المبين" (پيروزي آشكار) ناميده شدهاست، در حقيقت نه غلبه نظامي، بلكه "صلحي"! بوده كه در محلي به نام "حُديبيه" به امضاء رسيد، صلحي كه به نظر جمعي از مسلمانان تندرو، نه پيروزي آشكار، بلكه ذلتي خلاف غيرت به شمار ميرفت . چرا اين صلح پيروزي آشكار لقب گرفته است؟
۶- بخشيدن گناهان گذشته قابل فهم است ، اما بخشيدن گناهان آينده چگونه قابل توجيه است؟ آيا چنين تضميني به طور ويژه به پيامبر عنايت شدهاست ؟ در اين صورت اين استثناء چه حكمتي دارد؟
مگر پيامبر اسلام كه هدايتگر مؤمنين به صراط مستقيم بود ، خود تا زمان اين پيروزي (حدود ۱۹ سال پس از بعثت) هنوز به صراط مستقيم هدايت نشده بود ، كه در آيه مورد نظر، آنرا از نتايج اين فتح شمرده و فرموده است:
... و يهديك صراطاً مستقيماً (تا تو را به راهي مستقيم هدايت كند).
ملاحظه ميكنيد در همين دو آيه نخست سوره فتح، كه معناي آن بسيار بديهي و روشن به نظر ميرسيد، چه ابهامات و اشكالات مهمي نهفته است كه تلاش براي يافتن پاسخ به آنها ، ما را با افقهاي بالاتري از معناي ظاهري آيات آشنا ميكند.
توضيحات زير نكات مختصري است كه در حد درك و فهم ناقص اين قلم رسيده است، با تدبّر و تعمق بيشتر شما چه بسا مطالب عميقتري حاصل گردد (پاسخها به ترتيب شماره سئوالات است) :
پاسخ ۱- به كار بردن ضمير "ما" به جاي "من" در آيه : "انّا فتحنا ،" به نظر ميرسد اشاره به عوامل متعددي باشد كه موجبات فتحالمبين را فراهم ساختهاست ؛ خداوند، فرشتگان امدادگر، نظامات و قوانيني كه سنتهاي خدا در جهان محسوب ميشوند، نقش فرماندهي پيامبر، فداكاري مؤمنين، ستمكاري كافران و ...
توضيح آنكه در قرآن هر گاه موضوع توحيد، دعا و خواندن خداوند مطرح باشد، ضمير "من" يا نامهاي او (اسم ظاهر) به كار ميرود. امّا در موارد ديگر، همچون : خلقت، نزول وحي، عذاب، شكست و پيروزي و ... اغلب ضمير "ما" به كار ميرود تا تحقق آن امور را در "سيستم" و نظامي كه خداوند مقدر كرده نشان دهد.
پاسخ ۲- آن پيروزي آشكار (فتح المبين) برآيند بُردارهاي متعدد، يعني معدل و محصول تلاشهاي پيامبر و مؤمنين در چارچوب نظامات و مقدراتي بود كه بر جهان هستي و جوامع انساني حاكم است و از آنجائي كه خداوند علت العلل و مسبب الاسباب است ، نتيجه اين فعل و انفعالات را به خود نسبت ميدهد و ميگويد: "ما"! در مورد شكستها نيز باز هم نقش "ما" را ملاحظه ميكنيم. نمونهاش همان شكست سنگين جنگ "اُحد" كه علت آن نافرماني جمعي از مسلمانان بود. بعلاوه هشياري دشمن و سود بردن آنها از ضعف و پراكندگي مؤمنين، يعني هر عملي نتيجه طبيعي خود را دارد ، مؤمنان اگر خطا كنند خسارت ميبينند و كافران نيز اگر هشيار باشند و همت كنند و از نظاماتي كه لازمه پيروزي است تبعيت نمايند موفق ميشوند . اين حقيقت را قرآن در تجزيه تحليل شكست احد، در آيات ۱۳۷ و ۱۳۸ سوره آل عمران با تبيين "سنتهاي الهي" بيان كرده است.
پاسخ ۳- همانطور كه ذكر گرديد، بازتاب عمل انسان در سيستم و نظامي كه خداوند طراحي كرده، به خودش بر ميگردد. به اصطلاح ؛ هر چه كني به خود كني، گر همه نيك و بد كني!.. در نتيجه ، "غفران ذنوب"، يعني بخشش گناهان نيز بازتابي از عمل خود شخص است، هر چند خداوندِ مسببالاسباب آن را به خودش نسبت داده است.
مثالهاي زير فهم اين معضل را راحتتر ميكند:
كسي كه با عدم رعايت اصول بهداشتي و تغذيه سالم ،گرفتار بيماري و بالا رفتن قند و چربي خون شده است، با تغيير رژيم غذائي، تمرينات ورزشي و ترك عوامل خطر آفرين، سلامتي خود را باز مييابد و آثار مرض را از بدن خود مرتفع ميسازد (معناي لغوي غفران ذنوب).
دانشآموزي كه با كوتاهي در امر آموزش نمرات منفي كسب كردهاست، اگر تجديد نظري در شيوه زندگي خود بكند و همت و تلاشي مضاعف نمايد، اميد است نتايج درخشان بعدي نمرات منفي قبلي را بپوشاند.
رانندهاي كه خلاف و خطائي در رانندگي كرده باشد، در صورتي كه تا مدت معيني مطابق مقررات، از تكرار آن خودداري كند، سوء سابقه از پروندهاش پاك ميشود .
مثالهاي فوق ارتباط تغيير شيوه و رفتار زندگي را با پاك شدن و زائل گشتن آثار منفي گذشته نشان ميدهد. اين مثالها در واقع تشبيهاتي است براي فهم بهتر مكانيسم "غفران ذنوب" (آمرزش گناهان). اما اينكه چه ارتباطي ميان فتح و غفران (پيروزي و پالايش) موجود است و چرا در اولين آيه سوره فتح اين دو موضوع را در يك تناسب قرار داده و گفته است: انا فتحنا لك ... ليغفرلك، با توجه به معناي "فتح" كه بازشدن گره مشكلات و موانع و گشوده گشتن درهاي بسته است، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه تلاش و توكل پيامبر و تدبير و توان رهبري او موجب باز شدن گره مشكلات او در ارتباط با دشمنان شد و اين تلاش هاي توحيدي زمينهساز غفران ذنوب گرديد.
آيات ذيل اين موضوع را روشنتر ميكند:
اگر مردم شهرها ايمان بياورند و پرهيز كنند، مسلماً درهاي بركت را از آسمان و زمين به روي آنها ميگشائيم
اعراف ۹۶- وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ
همانطور كه ملاحظه ميكنيد، آيه فوق مسئله "فتح" (باز شدن درهاي بسته) را مشروط به ايمان و تقواي مردمان كرده است.
مثال ديگر:
نوح پروردگارش را دعا كرد كه من مغلوبم، ياريام كن، پس درهاي آسمان را با آبي فراگير گشوديم.
(قمر ۱۱) فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِر فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ.
در آيه فوق نيز گشوده شدن درهاي آسمان نتيجه دعا و نصرتطلبي نوح شمرده شده است. در جهت مقابل نيز، بازشدن درهاي عذاب و گرفتاريهاي زندگي را نيز قرآن نتيجه نسيان تذكـرات و ناباوري نسبت به آخرت و انحرافات ديگر معرفي كرده است (انعام ۴۴ و مؤمنون۷۷).
پاسخ ۴- درست است كه پيامبر و اولياء خدا مرتكب گناهان آگاهانه معمول ميان انسانهاي عادي نميشدند، امّا به مصداق: "حسنات الابرار سيئات المقربين" (كار خوب نيكوكاران براي مقربين ناپسند - غير كافي - است) پيامبران فرزندان بالغ و رشد يافته جامعه بشري بودهاند كه انتظار خدا از آنها، همچون انتظار والدين از فرزندان بالغ، به كلي متفاوت با كساني بوده است كه هنوز در مرحله كودكي به سر ميبرند.
موضوع استغفار پيامبران و نسبت دادن "ذنب" به آنها در آيات متعددي تكرار شده است كه نشان ميدهد در برابر مطلق و بينهايت بودن پروردگار و صفاتش، همه مخلوقات ، اعم از فرشتگان و رسولان، همگي نسبي و محدود و ممكن الخطا هستند.
مسئله استغفار پيامبر مكرم اسلام نيز در چندين آيه قرآن مطرح شده است[1] كه موارد و موضوعات آن بررسي مستقلي را ميطلبد.
پاسخ ۵- همانطور كه در بند قبلي گفته شد، معناي فتح، با توجه به كاربرد آن در قرآن، باز شدن هر گونه گره و گشودن انواع درهاي بسته است. از آنجائي كه پيروزي نظامي و غلبه بر دشمن نيز به نوعي گشايش و رفع مانع و محدوديت به شمار ميرود، فتح ناميده شده است[2].
پاسخ ۶- موضوع بخشيدن گناهان گذشته و آينده (ليغفر لك الله ما تقدّم من ذنبك و ما تأخر ...) ترجمه نادرست و برداشت ناصوابي است كه از آيه فوق شده است. معناي صحيح آن گناهان انجام شده در مدت زندگي (ما تقدّم) همچنين گناهاني است كه پس از مرگ از طريق آثار و نتايج بلند مدت خطاهاي آدمي دامنگير او ميشود. در حقيقت پرونده ما با ترك دنيا بسته نميشود، بلكه دامنه اعمال آدمي تا قيامت گسترده است و دائماً آثار مثبت يا منفي عملكرد هر فرد به حساب جاري او واريز ميشود!
نگاه كنيد به شواهد ذيل:
ياسين ۱۲- مسلماً مائيم كه مردگان را زنده ميكنيم و تمام اعمال پيش انجام شده و آثار بعدي آنها را ثبت ميكنيم....
إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ . . .
قيامه ۱۳- در آن روز انسان را به آنچه انجام داده و آنچه ]از آثار نيك و بد[ باقي گذاشته است، آگاه خواهند كرد.
يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ
انفطار 5- وقتي گورها زير و رو گردند ، هر كسي از آنچه انجام داده و آنچه ]از آثار نيك و بد[ باقي گذاشته آگاه خواهد شد.
وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ
پاسخ ۷- كلمه "هدايت" نيز از جمله واژههائي است كه در ترجمههاي فارسي قرآن غالباً معادل مناسب و دقيقي براي آن نيافتهاند ، و همين نارسائي، بعضاً موجب بد فهمي برخي آيات ، از جمله آيه مربوط به سوره فتح شده است.
"هدايت" را "راهنمائي" ترجمه ميكنند و راهنمائي در فارسي، به نماياندن راه با اشاره دست و چشم يا قول و قلم گفته ميشود، در حالي كه در زبان عربي به رهبر قافله و جلودار كاروان كه رهروان را از بيابان و ريگزارهاي بينشان به مقصد ميرساند ، "هادي" ميگفتند و در قرآن ، هدايت بيش از آنكه معناي راهنمائي داشته باشد ، معناي "راهبري" دارد. راهنما فقط "آدرس" را براي شما توضيح ميدهد ، اما "راهبر" خود جلو ميافتد و كسي را كه در پي او بيايد به منزل ميرساند. پس در مفهوم كلمه "هدايت"، تبعيت عملي نهفته است و بيش از گفتن و شنيدن، معناي "بردن" و "رفتن" دارد.
اينكه در اولين آيه سوره بقره تأكيد شده است: "ذلك الكتاب لا ريب فيه هديً للمتقين" (اين كتاب كه ترديدي در آن نيست هدايتي براي پرهيزكاران است) ، اگر هدايت را راهنمائي ترجمه كنيم، اين اشكال پيش ميآيد كه اين گمراهان هستند كه بايد راهنمائي شوند، وگرنه متقين كه خود راهنمائي شدهاند. امّا اگر هدايت را "راهبري" ترجمه كنيم، آيه اينگونه فهميده ميشودكه قرآن كساني را كه به نيروي تقوا مجهز باشند رهبري ميكند و به مقصود ميرساند.
با توجه به مثال فوق، اينك آيه دوم سوره فتح (و يهديك صراطاً مستقيماً) را اينگونه مي فهميم كه تدابير و تلاشهاي توحيدي پيامبر در جريان صلح حديبيه (همان فتح المبين) او را عملاً و هر چه بيشتر در مسير صراط مستقيم (توحيد خالص) پيش برد و گامهاي بلندتري در تقرب به سوي معبود برداشت . تفاوت مهمتري كه ميان راهنمائي و راهبردن وجود دارد، در زوايه نگرش به "راه" است ؛ راهنمائي نگاهي به ابتداي راه و توصيه به گام گذاشتن در آن است ، اما راهبري ، نگاه به انتهاي راه و رساندن به مقصود ميباشد.
شواهد ذيل نمونههاي ديگري را نشان ميدهد كه "هدايت" نه مقدمه و گام نخست، بلكه نتيجه و مقصد گامهاي قبلي است:
و خداوند بيترديد كساني را كه ايمان آوردهاند به صراط مستقيم هدايت ميكند.
حج ۵۴- ....وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
پس اما كساني كه به خدا ايمان آورده و او را جدي گرفته باشند ... آنها را به راهي مستقيم هدايت ميكند.
نساء ۱۷۵- فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا
خداوند به وسيله قرآن كساني را كه پيرو رضايت او باشند به راههاي سلامت هدايت ميكند ...
و به صراط مستقيم هدايتشان ميكند.
مائده ۱۶- يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ ......وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
(ابراهيم) شكرگذار نعمتهاي خدا بود ، او را برگزيديم و به صراط مستقيم هدايتش كرديم.
نحل۱۲۱- شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
هر كس به خدا چنگ زند ، پس بي ترديد به سوي راه راست هدايت شده است :
آل عمران-۱۰۱ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
اللهم اهدنا لما تحب و ترضي
بارخدايا، ما را به مقصدي كه خود دوست داري و رضايت داري رهبري كن
[1] از جمله سوره ها و آيات: نساء ۱۰۶، مؤمنون ۱۱۸، غافر ۵۵، محمد ۱۹، تحريم ۸ و نصر ۳
[2] مقاله "پيروزي در صلح" از همين قلم به اين موضوع پرداخته است.
مراسم پنجمين سالگرد درگذشت شادروان دكتر يدالله سحابي پير صفا و ايمان و اسوه مبارزه سياسي اخلاق محور، روز پنچشنبه 23 فروردين ماه از ساعت 16 در حسينيه ارشاد برگزار مي شود.
دكتر يدالله سحابي همانگونه كه در زندگي به شغل شريف معلمي اشتغال داشتند تا پايان عمر پر بركتشان نيز لحظه اي از آموزش و تعليم باز نايستادند و رفتار ايشان حتي در واپسين سالهاي عمر نيز درس سياست ورزي اخلاقي براي شاگردان و نزديكانشان بود.
تعهد ايشان به عنوان يكي از بنيانگذاران نهضت آزادي ايران به فعاليت حزبي و تحمل صبورانه رنجها و آزارهايي كه بر پيكر پير اين منتقد مصلح" به دليل فعاليتهاي آزاديخواهانه اش وارد مي شد از جمله افتخارات جاويدان نهضت آزادي ايران و توشه ادامه راه براي شاگردان آن زنده ياد است.
نهضت آزادي ايران با گراميداشت ياد زنده ياد دكتر يدالله سحابي وهمراهان ايشان مرحومان مهندس مهدي بازرگان و آيت الله سيد محمود طالقاني و ديگر بنيانگذاران فقيد وياران درگذشته نهضت آزادي ايران، هموطنان علاقمند را به شركت در مراسم گراميداشت ياد و خاطره ايشان دعوت مي نمايد.
سال 1386 در حالی آغاز شد که خطر های عمده ای ایران را تهدید می کند. مأموران خودخوانده الهی، بر درد و رنج مردم ایران می افزایند و آنها را با خطر نابودی مواجه می سازند. جورج بوش مدعی است از سوی خدا مأموریت یافت تا با حمله نظامی به عراق و سرنگونی دولت صدام حسین دموکراسی را در خاورمیانه بزرگ گسترش و منطقه را از محور شرارت پاک سازد. زمامداران جمهوری اسلامی ایران که مدعی مشروعیت الهی اند ، چفیه به گردن ، به دنبال بازتولید عاشورایی دیگرند تا با معکوس کردن تاریخ ، جهان را از شرّ شیطان بزرگ رهایی بخشند. آمریکا، کشورهای اروپایی و دول غربی نگران ایرانی هستند که به قدرت منطقه ای تبدیل می شود. نقض حقوق بشر در ایران، هیچ گاه مسأله اساسی و بحران برانگیز غرب با ایران نبوده است. اما در عین حال، زمامداران ایران با جهان غرب بر سر چهار مسأله حساس انرژی هسته ای ، تروریسم ، صلح اعراب و اسرائیل و حقوق بشر در حال نزاعند. پیش فرض آنها این است که هدف اصلی آمریکا سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران است. تنها امید رهبران ایران ، بسیج مردم و ایجاد اجماع ملی حول محور "حق مسلم" انرژی هسته ای است. به همین دلیل رهبری ایران مدعی می شود که انرژی هسته ای از ملی شدن صنعت نفت مهم تر است. اما نگاه تاریخی به پرونده انرژی هسته ای نشان می دهد که دولت بوش گام به گام پیش رفته است و رژیم جمهوری اسلامی گام به گام ایران را به پرتگاه نزدیک کرده است. در آغاز امریکا به تنهایی ادعاهایی را علیه نیات هسته ای ایران مطرح کرد. در آن مرحله تمام توجه ایران معطوف به ایجاد شکاف میان اروپا و آمریکا بود. در گام دوم آمریکا ، اروپا را با خود همراه و هم جهت کرد. در گام سوم آمریکا به دنبال محکومیت ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی بود. ایران در این مرحله به غیر متعهد ها امید بست. اما ، آژانس به خواست آمریکا تن داد و یکصدا با برنامه های ایران مخالفت کرد. در گام چهارم آمریکا به دنبال ارسال پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل بود. ایران امیدوار بود که چین و روسیه با ارجاع پرونده به شورای امنیت مخالفت کنند. اما پرونده به شورای امنیت رفت و بیانیه رئیس شورای امنیت در تاریخ 9/01/1385( 29 مارس 2006) علیه ایران صادر شد. در گام پنجم آمریکا به دنبال صدور قطعنامه شورای امنیت علیه ایران بود. ایران به حق وتوی روسیه و چین و مخالفت دیگر کشور ها امید بسته بود. اما شورای امنیت قطعنامه شورای 1696 را در تاریخ 11/04/1385(31 ژوئیه 2006) ، قطعنامه شماره 1737 در تاریخ 03/10/1385 (21 دسامبر 2006) و قطعنامه شماره 1747 را در تاریخ 04/01/1386 (24 مارس 2007) (و این مورد اخیر را با اجماع تمام اعضاء) به تصویب رساند. گام ششم آمریکا تصویب چندین قطعنامه دیگر با امید عدم پذیرش آنها توسط زمامداران جمهوری اسلامی است تا اجماع جهانی دیگری علیه ایران به عنوان "کشور یاغی" شکل گیرد.رهبران جمهوری اسلامی بر این گمانند که آمریکا توان و امکان حمله نظامی به ایران را ندارد و رژیم می تواند تحریم های اقتصادی را تاب آورد. این فرایند، چه پیامدهایی می تواند به دنبال داشته باشد؟ 1. ایران با عراق، لیبی و کره شمالی تفاوت های بسیاری دارد. تشدید تحریم ها و تعمیم آنها به حوزه اقتصاد، ممکن است صدمه چندانی به دولت ایران وارد نیاورد، اما جامعه ایران را از درون متلاشی خواهد کرد. لیبی کشوری کوچک، بدوی، تحت کنترل، و قابل سرکوب است. کره شمالی دارای دولتی توتالیتر است و با جهان خارج ارتباط چندانی ندارد. عراق از طریق سازماندهی گسترده سرکوب شده بود، اما سالها تحریم اقتصادی، جامعه را از پای درآورد، و حمله نظامی به جامعه متلاشی شده امکان داد تا واقعیتهای خود را برملا سازد. دولت ایران با درآمدهای هنگفت نفتی هم توان پاسخگویی مطالبات افتصادی معلمان، کارگران، پرستاران، بازنشستگان و ... را ندارد، چه رسد به شرایطی که تحریم ها اثرات خود را بر ملا سازد. درحالی که مطابق برخی گزارش های رسمی یک خانواده چهارنفره باید حداقل ماهیانه چهارصد هزار تومان درآمد داشته باشد تا در شهر های بزرگ به زیر خط فقر سقوط نکند، دولت حداقل حقوق کارگران رادر سال 1386 مبلغ 183 هزار تومان تصویب کرده است. 2- اگر تحریم ها نتیجه نداشته باشد، اگر رژیم ایران همچنان قطعنامه های شورای امنیت را "کاغذ پاره" قلمداد کند و فعالیت های هسته ای خود را گسترش دهد و دولت های غربی به این نتیجه برسند و یا به غلط تصور کنند که رژیم ایران به سوی تولید بمب اتمی گام بر می دارد، در آن صورت به احتمال فراوان مراکز هسته ای و تاسیسات زیر بنایی ایران را بمباران و نابود خواهند کرد. بمباران ایران ، صرفنظر از هر پیامدی که می تواند برای منطقه و جهان غرب داشته باشد، به یک نتیجه مسلم می انجامد: زیر ساخت های ایران نابود خواهد شد و با تضعیف قدرت مرکزی احتمال حرکت های تجزیه طلبانه افزایش خواهد یافت، و این خود چیزی جز جنگ و کشتار در پی نخواهد داشت. 3- گزارش های گروه های حقوق بشری مستقل درباره عراق از یک روند وحشتناک حکایت دارند. به گفته ناظران خارجی ، در سال 2003 بلا فاصله بعد از سقوط صدام مردم عراق با یکدیگر مهربان بودند. اما در سال 2007 همه از یکدیگر می ترسند و افراد با یکدیگر گفتگو نمی کنند. از بین رفتن همبستگی اجتماعی و علایقی که مردم را به یکدیگر پیوند می دهد، بخشی از پیامد های حمله نظامی به عراق است. بازسازی اعتماد عمومی سالها و بلکه دهه ها به طول خواهد انجامید. در جوامع در حال جنگ، چشم انداز آینده بسیار تیره و مبهم می شود. در جوامع غربی افراد از یک سال پیش برای تعطیلات تابستانی و زمستانی خود برنامه ریزی می کنند. اما در جوامع در حال جنگ که زمان به امروز و فردا محدود می شود، هیچکس نمی داند که فردا چه پیش خواهد آمد. در این شرایط کار سازنده و آینده نگری رخت بر خواهد بست. آدمیان به موجوداتی تبدیل می شوند که فقط به "بقاء" می اندیشند. یکی از بیمهای اصلی این است که قرائن نشان می دهد که گویی ایران به سوی چنین وضعی پیش می رود. 4- گسست نسل ها ، یکی از مهمترین خطراتی است که ایران را تهدید می کند. نسل عدالت خواه، استقلال طلب، آزاد یخواه ،ایدئولوگ، یوتوپیایی ، انقلابی، ضد غرب، آوانگارد و غیر دموکرات دهه پنجاه شکست خورد و به جای بهشت ، چیزی نزدیک تر به جهنم آفرید. نسل جوان وقتی به این نسل شکست خورده می نگرد آنها را عامل اصلی وضعیت فعلی تلقی می کند، گذشته را چراغ راه آینده نمی داند و فکر می کند نسل پیشین چیزی برای آموختن در انبان ندارد. بخشی از این نسل هیچ مرجعیتی را در هیچ حوزه ای ( سیاست، اخلاق، دین، فرهنگ، اقتصاد و...) به رسمیت نمی شناسند و می خواهند همه چیز را از صفر آغاز کنند. این رویکرد پیامدهای نامطلوبی به دنبال دارد. تداوم و استمرار تاریخی نسلها را باید حفظ کرد. نسل گذشته باید تجربه خود (آرمان ها، خطاها، شکست ها،عبرت ها و...) را ، مثلا از طریق خاطره نویسی، به نسل بعد منتقل کند. هیچ تاریخی از صفر، و بدون اتکا به سنت نقد شده شروع نمی شود و امکان تداوم ندارد. آشتی ملّی نیاز مبرم و فوری ما است. خود- انتقادی همگانی تمامی گروه ها، و گفتگو درباره مسائل تلخ گذشته، بخش مهمّی از آشتی ملّی است. از تجربه های بشری باید استفاده کرد، اما فراموشی تاریخی و چشم امید به معجزه گران خارجی بستن، گره از کار فرو بسته ما نمی گشاید.جمعه، 17 فروردین 1386
گفته ميشود در روزگاري كه حقوق بشر و تساوي مرد و زن در برابر قانون از بديهيات پذيرفته شده اكثريت جهانيان به شمار ميرود، طرح اين مسئله كه شهادت دو زن معادل شهادت يك مرد در نظام حقوقي اسلامي محسوب ميشود، نشانه تبعيض و تعارض آشكار با حقوق بشر است.
ميگويند اگر نيمه بودن سهم ارث زنان در روزگاري كه بار اداره زندگي تماماً به دوش مرد بود، با توجه به مهريه و ساير تكاليف و تعهدات مردان، قابل توجيه بود و منطق اقتصادي است، امّا موضوع شهادت دادن امري انساني و ارزشي است، چگونه ميتوان باور كرد خداوند حكيم چنين بيعدالتي را در قرآن تجويز كرده باشد؟!
آنچه موجب طرح چنين سئوالات و دامن زدن به تهاجمات تبليغاتي عليه اسلام شدهاست، عمدتاً عملكرد برخي فقيهان در دستگاههاي قضائي و تصويب و به اجرا گذاشتن احكام فقهي ويژهاي است كه بر اساس آن حقوق زنان (همچون خونبها = ديه) نيمه محاسبه ميگردد!
هر چند اين مقررات و احكام نظريات فقهي است و استنباط بشري (نه حكم مستقيم الهي) محسوب ميشود، امّا از آنجائي كه توسط متوليان دين اجرا ميشود، اغلب مردم آن را به حساب دين ميگذارند و اعتراض خود را متوجه اسلام و قرآن ميكنند. بنابراين ضرورت دارد ابتدا ببينيم چنين مسئلهاي اصلاً پايه قرآني دارد يا نه؟ و اگر چنين حكمي وجود دارد، در چه شرايط، براي چه منظور و چگونه قابل اجرا ميباشد؟
حقيقت اين است كه استنباط برخي فقيهان، مبتني بر آيهاي از قرآن مربوط به موردي خاص از مناسبات ويژه اجتماعي جامعه روزگار كهن بودهاست كه با وجود تغيير و تحول اساسي آن شرايط، فقيهان چنين حكمي را ثابت و ابدي پنداشته و به شهادت زن در همه مسائل دنياي امروز تعميم دادهاند.
امّا بحث شهادت زن، درآيه ۲۸۲ سوره بقره، كه در ضمن بلندترين آيه قرآن نيز محسوب ميشود،مطرح شده است. اين آيه طولاني، بيانگر چهارده حكم شرعي در معاملات غير نقدي مدتدار در جامعهاي است كه مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند و ناچار بودند به جاي اخذ رسيد و ثبت معاملات، كساني را به عنوان شاهد و گواه انتخاب كنند. روح اين آيه و هدف آن، ثبت و ضبط معاملات و پيشگيري از فراموشي طرفين يا انكار احتمالي ديون ميباشد. امّا در زمان ما كه اكثريت قريب به اتفاق مردم سواد دار شدهاند و دفاتر اسناد رسمي دولتي تشكيل شدهاست، هيچ مسلماني (شيعه يا سني) به دنبال شاهد گرفتن در معاملات غير نقدي نميرود[1] بلكه با استفاده از چك، سفته، كارتهاي اعتباري، حواله بانكي و حتي خريد از طريق شبكه كامپيوتري (Online) به مقصود و محتواي توصيه الهي (نه شكل آن) عمل ميكند.
اما شگفتي اينجاست كه چگونه با وجود تغيير و تحول شرايط اجتماعي، و منتفي شدن شكل و شيوه اجراي حكم مذكور، عدهاي از فقيهان همچنان به موضوع شهادت دو زن به جاي يك مرد، كه يكي از آن احكام چهاردهگانه است، نه تنها اصرار ميورزند، بلكه آن را تعميم و توسعه هم ميدهند!!
خوب است ابتدا نگاهي به آيه مذكور (تا قسمت مربوط به زنان) بكنيم، آنگاه به چرائي و فلسفه آن بپردازيم:
بقره ۲۸۲- "اي مؤمنين هر گاه(بر اساس معاملهاي) تا سررسيد معيني به يكديگر وامدار شديد، آن را بنويسيد، و بايد نويسندهاي عادلانه (معامله) را بين شما بنويسد و نويسنده به پاس اينكه خدا او را (توفيق) آموزش دادهاست، نبايد از نوشتن خودداري كند. و بدهكار بايد (شرح معامله) را ديكته كند و كاتب بنويسد و از خداي پروردگارش پروا كند و چيزي فروگذار نكند. اگر وامدار سفيه(كودك) يا ناتوان يا قادر به ديكته كردن نبود، سرپرست او عادلانه ديكته كند و دو تن از مردان( معتمد) خود را بر آن گواه بگيريد، اگر دو نفر مرد نبودند، يك مرد و دو زن از ميان گواهاني كه مورد رضايت و اطمينان شما باشند (انتخاب كنيد) تا اگر يكي از زنان فراموش كرد، ديگري به خاطرش بياورد ...".
موضوع شهادت دو زن به جاي يك مرد، بر خلاف آنچه تصور ميشود، جنبه اعتباري و ارزشي ندارد، تا كم بها دادن به مقام زن از آن استنباط شود. همانطور كه در آيه فوق ملاحظه ميشود، موضوع فراموشي احتمالي زنان شاهد مطرح ميباشد! اما خود اين مسئله نيز ممكن است سئوال ديگري را بر انگيزد كه به كدام دليل علمي حافظه زنان ضعيفتر است؟
تجربيات زندگي و شواهد فراوان نشان ميدهد كه حافظه انسان رابطه مستقيم و غير قابل انكاري با موضوعات مورد توجه و علاقهاش دارد. نه تنها زن و مرد در زمينههاي مختلف زندگي فردي و اجتماعي علاقهها و سليقههاي متفاوت، به تناسب كار و نقش طبيعي خود، دارند، بلكه هر يك از دو جنس نيز در ميان خود داراي تفاوتهاي اساسي غير قابل انكاري هستند.
آيه ۲۸۲ سوره بقره كه درباره معاملات غير نقدي مدتدار است، در روزگاري نازل شدهاست كه زنان در كنج خانه به سر ميبرده و نقشي در مسائل اقتصادي و علاقه و اطلاعي به نگهداري حساب و كتاب بدهكاريها و بستانكاريها نداشتند، بنابراين احتمال فراموشي آنها در امري كه ذوق و زمينه تجربي در آن نداشتند، بيش از مردان بوده و مصلحت چنين اقتضا ميكردهاست كه براي حفظ منافع جامعه، دو شاهد حضور يابند. آيا در جوامع امروزي، كه زنان در محيطهاي علمي و اقتصادي راه يافتهاند (صرفنظر از جنبههاي منفي آميخته شدن و تحميل بار زندگي اقتصادي به دوش آنان)، باز هم حافظه و ذهن زنان در امور اقتصادي ضعيفتر است؟! آيا در ايران كه حدود ۶۵ درصد ورودي دانشگاهها را دختران تشكيل ميدهند، هنوز هم شهادت دو زن معادل يك مرد است؟! والله اعلم.
۱- بديهي است اگر در قسمتهاي دور افتادهاي از دنياي امروز، مردماني با آن شرايط يافت شوند، همچنان شكل آيه مذكور كاربرد خواهد داشت.
گمان نميكنم از ميان احكام شرعي، هيچكدام به اندازه حكم "حجاب" براي خانمها، به خصوص دختران جوان سخت و ناپذيرفتني و با تمايلات نفساني آنها در تعارض باشد. بسياري از بانوان اين حكم را خلاف طبيعت زن و محدود و محبوس ساختن او ميدانند و آن را زنداني تصور ميكنند كه بايد از آن گريخت. آيا آفريدگار حكيم حكمي غير عادلانه و تبعيضآميز به زنان تحميل كرده يا مصلحت و منفعتي موافق طبعشان در كار است كه بايد آن را شناخت؟
كلمه "حجاب" اصطلاحي عرفي است و در قرآن هرگز به معناي چادر، مقنعه، روسري و ... نيامده است. از مواردي كه مشتقات اين كلمه در قرآن به كار رفته است، مفهوم پرده، پوشيدگي و حريمي كه مانع ورود غريبه ميشود استنباط ميگردد. كاربرد اخلاقي اين كلمه در مورد زنان، اعتقاد به وجود حريم و مرز و محدودهاي در مناسبات فردي و اجتماعي با مردان است قيد و بندي كه قانون شريعت آن را مقرر ميسازد.
از نظر طبيعي، انسان تنها موجودي است كه به دليل اختيار و آزادي خداداد و آگاهي به نيك و بد رفتار خود "احساس شرم" ميكند و ميكوشد اندام جنسي خود را، كه در معرض سوء استفاده قرار ميگيرد، بپوشاند. سواي انسان، موجودات ديگر، كه به فرمان غريزه خطاناپذير زندگي ميكنند، هرگز "احساس شرم" و خجالت يا گناه نميكنند.
قصه نمادين آدم و حوا در بهشت و اينكه براي نخستين بار اقداَم به پوشاندن اندام جنسي خود بوسيله برگهاي بهشت ميكنند، دقيقاً پس از نافرماني در خوردن از ميوه ممنوعه و نخستين گام و تجربه اراده و اختيار در اين موجود تازه پديد آمده، يعني فصل جدائي نوع انسان از ساير حيوانات است. از آنجائي كه آدم و حوا هر دو اقدام به پوشاندن خود كردند، معلوم ميشود پوشش و حجاب زن و مرد (هر دو) اولين نشانه و علامت "اراده" و كنترل غريزه در برابر تحريكات خارج از سيستم، به عنوان اسلحهاي دفاعي است.
به اين ترتيب مسئله پوشش و احساس شرم و گناه از نظر تاريخ و طبيعت، سابقهاي به درازاي عمر نوع انسان در روي زمين دارد و چيزي نيست كه توسط متوليان ديني در جوامع مذهبي ساخته پرداخته و تحميل شده باشد. اختلافي كه هست بر سر ميزان و محدوده اين پوشش است. يك طرف اين طيف، بيبند و باري مطلق، كشف حجاب كامل و آزاد ساختن روابط زن و مرد، يعني رها ساختن اسب سركش هوا و هوس و غرائز جنسي است، طرف ديگر، محدود و محبوس ساختن زن در كنج خانه و قطع همه روابط و مناسبات او با محيط و مردمان ديگر است
مسئله مهم پيدا كردن جايگاه معقول و مصلحتآميز در راستاي اين طيف است كه سرآغازش پوشاندن فقط اندامهاي اصلي جنسي، با پوششي مختصر به اندازه برگ درخت !!است، و انتهايش، در خمره بردن زن و خفه و خاموش كردن او!
آنچه از معارف قرآني در فهم فلسفه و فوايد اين حكم ميتوان دريافت كرد بعضاً عبارتند از:
۱- حجاب امري دو طرفه براي زن و مرد است و در يك رابطه عرضه و تقاضا قرار دارد. بسياري ميپندارند زنان بايد خود را بپوشانند و مردان نگاه خود را، در حالي كه آيه ۳۱ سوره نور هر دو حكم را براي هر دو جنس مقرر داشته است.
۲- حريم قائل شدن براي زن به خاطر "امنيت" خودش در برابر بيماردلان هوسران و دزدان ناموس است و نقش نگهدارنده دارد نه بازدارنده و برده كننده. نگاه كنيد:
احزاب ۵۹- اي پيامبر، به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: روسريهاي خويش را بر خود فرو پوشند كه مناسبتر است، از آن جهت كه ( به متانت و وقار) شناخته شوند و مورد آزار (هرزگان) قرار نگيرند؛ و (در مورد كوتاهيهاي گذشته) خدا آمرزنده و مهربان است.
۳- حجاب (به معناي داشتن حريم در ارتباط با غير محارم) براي حفظ خانواده به عنوان كانون پرورش نوباوگان و تحكيم روابط زن و شوهر است. وسيلهاي است كه از سردي و سستي مناسبات زناشوئي ميكاهد و همسران را به يكديگر نيازمند و وابستهتر ميكند. رخنه برداشتن اين حريم، به تمايلات تنوعطلبانه و هوسباز آدمي راه ورود و ميداني ميدهد كه به فروپاشي خانوادهها ميانجامد. همانطور كه پيشگيري، همواره بهتر و ارزانتر از درمان است، پوشش اندامهاي تحريككننده (زن و مرد) و فرو پوشاندن نگاه، در بهبود بخشيدن به بيماريهاي اخلاقي بسيار مؤثرتر است.
۴- بيشتر مردم از كلمه "حجاب"، چادر و مقنعه يا روسري را تصور ميكنند، در حالي كه نه اين كلمه در قرآن به معناي چادر آمدهاست و نه پوشاندن ظاهري سر شرطكافي ميباشد.
قلمرو حجاب در قرآن از نحوه سخن گفتن(1) و نوع نگاه(2) آغاز ميشود كه هيچكدام را چادر نميپوشاند. بسياري از مجادلهها بر محور موي سر است، در حالي كه پوشاندن سرسينه و گردن، كه صريحاً در قرآن توصيه شده(3)، و احتراز از پوشيدن لباسهاي تنگ و بدننما، مهمتر است.
قرآن پوشاندن هر آنچه را كه "زينت" (زيبائي جلب كننده) محسوب ميشود براي زنان پاكدامن ضروري دانستهاست. اينكه آيا موي سر "زينت" محسوب ميشود يا خير، بايد به وجدان بيطرف و عقل مستقل از تمايلات نفساني مراجعه كرد.
اگر در قرآن صريحاً سخني از موي سر در ميان نيامده و يا پوشاندن آن مورد اختلاف است، به نظر ميرسد علت وضعيت تاريخي بودهاست. زيرا در زمان نزول قرآن، و امروز نيز، در محيط عربستان به دليل شدت آفتاب و گرد و خاك هوا، زن و مرد سر خود را ميپوشاندند و نيازي به ذكر اين حكم نبودهاست.
۵- تفاوت ديدگاه برخي جوامع غربي در نمايش و بهرهبرداري هر چه بيشتر از زيبائيهاي ظاهري زن و استفاده از آن در عرصه تبليغات و فروش كالا يا عرضه آن در بازار هنر و هوا و هوس جوانان و ... با ديدگاه ديني كه بر مراقبت و محافظت از زيبائي خداداد اصرار ميورزد، از تفاوت جهانبيني و انسانشناسي آنها ناشي ميشود.
مسئله بر سر دنياپرستي و پيروي از هوا و هوس و لذتهاي زودگذر از يكطرف، و مصلحتانديشي بلند مدت فرد و جامعه و آخرتطلبي از طرف ديگر است. هرگز نميتوان كسي را، كه سقف نگاهش در افق آرزوهاي موقت دنيائي و لذات آن است، از خودنمائي باز داشت.
۶- آيات مربوط به رعايت حريم در مناسبات زن و مرد، عمدتاً در سورههاي نور و احزاب در سالهاي ۱۸ تا ۲۳ رسالت در مدينه (نه مكه) نازل شدهاست(4). يعني در ساليان آخر رسالت پيامبر، به عنوان روبنا و تزئين بنائي كه اساس و اركان اصلي آن قبلاً ساخته شدهاست. اين موقعيت زماني مسئله بسيار مهمي را مطرح ميكند كه تا زير بنا و شالوده فكري و فرهنگي جامعه ساخته نشود، نميتوان روبنائي را بر آن استوار كرد.
بحث بر سر اولويتها و تقدم تأخرهاي تربيتي در يك جامعه است. قرآن احكام مربوط به تحريم مسكرات، قمار، حجاب و امثالهم را موقعي مطرح ميكند كه زيربناي اعتقادي جامعه با معارف مربوط به توحيد، قيامت و قصص انبياء و اخلاقيات ساخته شدهبود، آن هم عمدتاً از طريق ارائه الگو و نمونه، نه فرمان بخشنامهاي! در حالي كه در جامعه پس از انقلاب خودمان ، بيشتر حساسيتهاي متوليان، به جاي فعاليتهاي فرهنگي و ارشادي، متوجه حجاب و برخوردهاي خشن با بدحجابي و مظاهر فرهنگ غربي شد، تلاشي بيحاصل كه تنها به ظواهر ميپرداخت و از عكسالعملهاي باطني غافل بود.
به قول مولوي در مثنوي معنوي:
نبرد عشق را جز عشق ديگر چــرا ياري بجوئي زو نكوتــر
هر گاه معلمان اخلاق يك جامعه نهال عشق زيباتري را در دل جوانان كاشتند، ميتوانند اميدوار به برومندي و باروري نسل نو گردند و خيالشان از خط و خال شاهدان دنيائي آسوده گردد.
عشق هائي كــز پي رنگي بــود، عشق نبــود عاقبت ننگـي بــود
زآنكه عشق مردگان پاينده نيست، زآنكه مرده سوي ما آينـده نيست
عشق آن زندهگزين كو باقي است، كز شراب جان فزايت ساقي است
عشق آن بگزين كه جمله انبيــاء، يافتـنــد از عشق او كــار و كيـا
تو مگو ما را بدان شــه راه نيست، با كريمــان كارها دشــوار نيست
۷- براي بيحجابي هيچگونه كيفر و مجازاتي دنيائي در قرآن مقرر نشدهاست. اگر هم عملاً چنين مجازاتهائي در برخي كشورهاي اسلامي اجرا ميشود، تشخيص فقيهان و مصلحتجوئي هاي بشري است، نه حكم و فرمان الهي. شايد بيكيفر گذاشتن آن در قرآن، به دليل حاكميت نظام عرضه و تقاضا در اين امر و امكان خنثي كردن آن با بياعتنائي و نگاه نكردن مردان باشد! به راستي چگونه ميتوان كسي را از عرضه آنچه خريدار فراوان دارد! باز داشت؟
امّا بر خلاف آنچه معمول است، تهديد و تنبيه دنيائي قرآن، به جاي زنان، متوجه مردان هرزه و مزاحمي است كه متعرض بانوان ميگردند. نگاه كنيد:
احزاب ۶۰- هر گاه منافقان و كسانيكه در دلشان مرض است و شايعهپراكنان شهر از كار خويش دست بر ندارند، تو را بر دفع ايشان بر ميانگيزيم، آن گاه جز مدت كوتاهي در همسايگي تو نپايند (از شهر اخراج خواهند شد). در حالي كه نفرين شده بوده و هر جا يافت شوند دستگير و نابود گردند.
پاورقي
۱- سوره احزاب آيه ۳۲
۲- سوره نور آيه ۳۰ و ۳۱
۳- سوره نور آيه ۳۱
۴- با استفاده از جدول شماره ۱۵ كتاب "سير تحول قرآن" از مرحوم مهندس مهدي بازرگان
ميگويند قرآن در تقسيم ارث، سهم مردان را دو برابر زنان قرار داده و به اين ترتيب بيعدالتي و جفاي بزرگي در حق نيمي از بشريت روا داشته است و شايد همين نيمه نگريستن، موجب تحقير زن از چشم مرد در جوامع اسلامي شده است. نظريه فوق،كه معمولاً از جانب بسياري از بانوان عنوان ميشود، به نظر ميرسد براي بسياري از مردم مطرح باشد.
آنچه مسلّم است، هيچ جزئي از اجزاء يك نظام اجتماعي، فرهنگي و ديني را بدون توجه به كل سيستم و ساير اجزاء آن، نميتوان مورد ارزيابي قرار داد. ارث نيز يكي از احكام نظام حقوقي اسلام است كه در كنار ساير حقوق و در ارتباط با تكاليفي كه اين حقوق به وجود ميآورند، مطرح ميباشد .بديهي است كه حقوق و تكاليف همواره بر اساس نيازهاي طبيعي و ضرورت زندگي تعريف ميشوند و الزاماً شكل يكسان و مساوي ندارند.
به عنوان مثال، شما ممكن است براي يكي از فرزندان خود، كه فرضاً در مرحله دانشگاه قرار دارد، چندين برابر فرزند كوچكترتان، كه ممكن است نزد شما عزيزتر هم باشد، خرج كنيد و هزينههاي به مراتب زيادتري براي ادامه تحصيلات و رفت و آمد او اختصاص دهيد. طبيعي است كه مقدار پول تو جيبي كه والدين به فرزندان خود ميدهند، با اينكه همه را يكسان دوست دارند، معمولاً يكسان نبوده و تابعي از نيازهاي آنان به شمار ميرود. در خانوادة خدائي، زن مسئوليتي در تأمين مخارج زندگي ندارد و صد در صد هزينههاي او مادامالعمر به عهده مرد است. تا آنجا كه براي كاري هم كه در خانه انجام ميدهد، حتي شير دادن فرزند خود! حق مطالبه مزد دارد!
علاوه بر آن، مرد موظف است هنگام ازدواج "مهريه"اي را كه محصول كار و تلاش ساليان قبل از ازدواج است، سخاوتمندانه تقديم همسر خود نمايد. و اصولاً مسئله "مهريه" به عنوان تضمين ازدواج، بيمه جدائي احتمالي و يا هر عنواني كه روي آن بگذاريد، از اركان ازدواج در نظام حقوقي اسلام به شمار ميرود[1] .اصولاً هديه دادن و خرج كردن براي همسر از وظائف و فضيلتهاي مردان سخاوتمند شمرده ميشود. آيا در چنين سيستمي، كه همه مخارج به عهده مرد است و زن در صورت كسب درآمد ميتواند همه آن را ذخيره يا سرمايهگذاري شخصي نمايد، عادلانه است كه سهم ارث آنان مساوي باشد؟ به علاوه، مگر غير از اين است كه سهم مردان باز هم صرف هزينه زندگي زن و فرزندان خود ميشود و به گونهاي ديگر باز هم به آنان بر ميگردد، در اين صورت چه جاي گله ميماند؟
حال اگر برخي مردان تكاليفي را كه خداوند به عهده آنان گذاشته انجام نداده و حقوق زنان را پايمال ميكنند، چه ربطي به دين خدا دارد؟ و اين تخطي از وظيفه دو طرفه است. پس همواره لازم است حساب دينداران را از دين جدا كرد.
در جوامع غربي، نه مهريهاي همچون جوامع اسلامي وجود دارد، نه تفكيك كار در خانه و بيرون به رسميت شناخته ميشود. زنان نيز از صبح تا شام در خارج خانه بايد كار كنند تا بتوانند اقساط خانه و اتومبيل و ... را بپردازند.
طبيعي است در چنين نظامي، نيمه بودن ارث غيرعادلانه است و عدالت را در واقعيت همين نوع زندگي، هر چند غيرطبيعي و ظالمانه نسبت به زن، بايد جستجو كرد و چه بسا سهم او، كه هم وظيفه اداره خانه و توليد و تربيت فرزند را به عهده دارد و هم مجبور به كار در خارج خانه است، شايسته باشد دو برابر گردد! ... آيا مردان غربي قبول دارند! ...
پس چرا به جاي اعتراض به آنها، به نظام حقوقي اسلام اعتراض ميشود كه مردان را خدمتگزار امور مادي زنان قرار داده و از بانوان تنها تمكين در امور زناشوئي (رعايت عفت و اختصاص داشتن به شوهر) را طلب كردهاست؟
آيا زن كشت زار مـرد است؟
ميگويند قرآن زن را بازيچه و وسيله هوسراني و اطفاء شهوت مرد قرار داده و با اين تبعيض جنسي و نديده گرفتن نيمي از انسانها، به مرد اجازه داده است هر وقت هوس كرد با همسر شهمبستري كند !...ادعا ميكنند چنين نگرش يكطرفهاي با نظامات حقوق بشر در جهان امروز و عرف اجتماعي دنياي پيشرفته كه آمادگي و رضايت دو طرف را مورد تأكيد قرار ميدهد مغايرت دارد.
متن مورد استناد مخالفين آيه ۲۲۳ سوره بقره به شرح ذيل است:
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
"زنان شما (همچون) كشتزار شما هستند، پس هر زمان خواستيد به كشتزار خويش در آييد و اثر نيكي براي خود، از پيش بفرستيد! و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه به لقاي او نايل خواهيد شد؛ و اهل ايمان را (براي آن ملاقات) بشارت داده".
اگر ذهن خود را از پيشداوريهاي ناشي از تبليغات مخالفين پاك كنيم و بيطرفانه و محققانه به متن فوق توجه نمائيم، ميبينيم قضيه درست برعكس است، يعني نه تنها مجوزي براي هوسبازي، در هر وقت و به هر شكل! به مرد نميدهد، بلكه اين ارتباط را با هدف توليد مثل موجه مي شناسد. به توضيحات ذيل توجه فرمائيد:
۱- تشبيه زن به كشتزار (حرث)، مقايسهاي است با توليد مثل در عالم گل و گياه و اشاره به هدف بذرافشاني كه چيزي جز برداشت ميوه و محصول نيست.
۲- جمله: قدّموا لانفسكم (براي خويش اثر نيكي از پيش بفرستيد)، صريحاً نشان ميدهد كه هدف اصلي ارتباطِ زناشوئي، توليد و پرورش فرزندان شايسته است كه دستاورد مفيد و محصول طبيعي هر ازدواجي است. هر چند همبستري به قصد غير توليد مثل هم ممنوع نشدهاست.
۳- تأكيد آيه فوق به رعايت پرواي الهي (اتقوالله)، كه معناي آن كنترل خويشتن و مهار نفس در غلبه شهوات و هوسهاي مخالفِ حق ميباشد، همچنين هشداري كه در انتهاي آيه به يادآوري ملاقات خدا (در روز حساب) داده تا غافلان را به خود آورد، همگي نشان ميدهد كه نه تنها به زن به عنوان كالاي بهرهبرداري مرد نگاه نكرده، بلكه يكسره مردان را هشدار داده است تا به اين موضوع به چشم بذرافشاني و پرورش گل در بوستان بشريت نگاه كنند[2]. همچنانكه لذت از خوردنيها و حس ذائقه و تشخيص طعم و مزه را نه براي شكمپرستي و زيادهروي در خوردن، بلكه براي كسب انرژي و زنده ماندن و تلاش و تكاپو در مسير رشد و كمال قرار داده است.
۴- آيه فوق، كه دقيقاً به دنبال آيهي مربوط به "عادت ماهانه"ي زنان آمدهاست، ظاهراً براي رفع توهمات تاريخي و بدبيني به اين امر و ناپاك و نجس شمردن زن در اين مدت (ناشي از عقايد يهوديان و زرتشتيان) ميباشد. اين آيه تأكيد ميكند كه "عادت ماهانه" زنان فقط يك ناراحتي (اذي) است كه در اين مدت بايد از آميزش جنسي خودداري كرد. و پس از آن، همچون كشتزاري كه براي كشت و زرع به آن ميروند، ميتوان به باغ و بوستان پرورش نسل در آمد.
۵- بشارت انتهاي آيه بر مؤمنين (و بشّر المؤمنين) مردان مؤمن را به حسن رفتار و سلوك پسنديده با زنان تشويق مينمايد. آيا در هيچيك از كلمات آيه فوق (۲۲۳ سوره بقره) كوچكترين اشارهاي به مالكيت مرد نسبت به زن و حق هوسراني يكطرفه به او (كه اينهمه قرآن را به آن متهم ميكنند) ديده ميشود؟
آيا زن از دنده چپ مـرد آفريده شده است؟
ميگويند قرآن نه تنها حقوق زن، بلكه حتي موجوديت طبيعي او را بخشي از وجود مرد ميداند و اصالتي ذاتي براي زن قائل نيست! اين ادّعا را مستند به اولين آيه سورة "نساء"، به شرح ذيل ميكنند:
"يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا..." (نساء:۱)
"اي مردم، از پروردگارتان پروا داشتهباشيد كه شما را از نفس واحدهاي آفريد و از آن زوج او را آفريد ..."
عقيده آفرينش زن از دنده چپ مرد، كه متأسفانه بسياري از مردم گمان ميكنند پايه اسلامي دارد، مطلقاً بياساس است و از اسرائيليات (افكار و عقايدي كه توسط يهوديانِ مسلمان شده در ساليان نخست وارد اين دين شده است) به شمار ميرود. توضيح آنكه در تورات گفته شده است:
"خدا مرد را در خواب سنگيني فرو برد و يكي از دندههاي او را جدا كرد و از آن زن را شكل بخشيد[3]."
اين عقيده به تدريج در ميان تودههاي ناآگاه مسلمان، بدون آنكه از منشأ آن اطلاع داشته باشند، رسوخ يافته است. امّا از آنجائي كه آنرا منتسب به آيه فوق كردهاند، لازم است توضيحات ذيل را عرض نمايد:
۱- مخاطب آية، "ناس"، يعني همه مردم هستند. نه فقط مردان(يا زنان). ميگويد ما همة شما را از "يك جان" (نفس واحده) آفريديم و زوج او را (يعني جفت او را، چه مذكر و چه مؤنث) از همان (نفس واحده)خلق كرديم. پس هر دو از يك منشأ آفريده شدهاند.
۲- منظور از "نفس واحده" در آيه فوق، اصل و منشأ نخستينِ نشانه حيات (سلول اوليه) است، از نظر علمي، نزديك به دو سوم عمر كره زمين، حيات در اين سياره يكدست و فاقد جنسيت بوده است، ميليونها سال پيش در اثر جهشي عظيم در چرخه تكاملي، "زوجيت" به وجود آمده و انتقال ويژگيهاي نوعي توسط دو جنس نر و ماده انجام شده است. به نظر ميرسد منظور از "نفس واحده"، سلول واحدي است كه بعدها جنس ماده از آن منشعب شده و در عاليترين و پيچيدهترين نوع خود به انسان رسيده است.
۳- اگر بر حسب اساطير و اقوال تاريخي، زن از وجود مرد خلق شده، و بنا به تصور غالب، "آدم" اولين بشر روي زمين بوده است[4]، در اين صورت لازم بود در آيه فوق گفته ميشد زن را از وجود حضرت آدم خلق كرديم! نه از نفس واحده (سلول نخستين).
در هر حال زن و مرد، يك روح در دو قالب و با دو نقش و وظيفه هستند، هيچيك را بر ديگري فضيلتي ذاتي، مگر در عمل شخصي خودشان نيست.
آيا مـردان نزد خدا برتر از زناناند؟
ميگويند آيه ۳۴ سورة نساء (به شرح ذيل) با تبعيضي آشكار، برتري عقلي مرد نسبت به زن و شايستهتر بودن او را در مديريت بر زن و رياست خانواده بيان كرده و از زنان خواسته است تسليم و تابع فرمان شوهرهاي خويش باشند!
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ..."
مردان ايستاده (مراقب و محافظ) بر زناناند، به دليل اينكه خداوند بعضي را بر بعضي ديگر (در معدل كلي) برتري بخشيده است و به خاطر آنچه از اموالشان خرج ميكنند ...
اولآً در آيه فوق كوچك ترين ذكري از "تفاوت ارزشي" و برتري عقلي و ذاتي مرد نسبت به زن نشده، بلكه تنها بر "قوّام" بودن مردان به عنوان يك واقعيت عيني، نه تحميل الهي، اشاره شده است.
معناي "قوام"؛ كارگزار، مدافع و مراقب و ايستادهاست، كه به نفع زنان، و در خدمت آنهاست، نه عليه آنان. همچنانكه در عالم حيوانات نيز مشاهده ميگردد، جنس نر همواره نقش مراقبت و محافظت از ماده را در مقابل خطرات ايفا مينمايد. با اين تفاوت كه زمينه نگهباني و نگهداري در مورد نوع انسان بسي گستردهتر است.
فعل حاليه "قوّام" در آيه فوق، دلالت بر حالت موجود و وضعيت طبيعي جوامع بشري ميكند، نه الزام و اجبار ديني و حكم و فرمان الهي. اين امر به دلايل تاريخي و طبيعي و به شهادت تاريخ ، ناشي از دو دليل مى باشد:
۱- برخي برتريهاي جنس مذكر (البته به طور متوسط و در معدل كلي) كه در موضوع قوّام و مراقب و مدير بودن مؤثر است. همچون: افزوني نيروي جسمي ، كمتر تحت تأثير احساسات قرار داشتن و مآل انديشي دورتر.
۲- عهدهدار بودن تأمين مخارج خانواده و اداره اقتصادي زندگي مشترك.
بديهي است در هر واحد اجتماعي، وظيفه سرپرستي و مديريت به عهده كسي گذاشته ميشود كه:
اولا براي اين نقش (نه همه نقشها و مسئوليتها) توانائي و استعداد بيشتر داشته باشد،
ثانياً اداره مالي زندگي را به عهده گرفته باشد.
در كانون خانواده نيز، مردان، نخست به دليل فزوني نيروي جسمي و تجربه علمي بيشتر در متن اجتماع و ميدان هاي كسب و كار، و دوم، به دليل آنكه وظيفه تامين هزينههاي زندگي به دوش آنهاست، چنين بار سنگيني به عهده آنان گذاشته شدهاست و از آنجائي كه هيچ تكليفي بدون حقوق متقابل و هيچ وظيفهاي بدون اختيار منطقي نيست، قبول چنين مديريتي را براي ارائه خدمات شايسته، از زنان خواسته شده است.
متأسفانه بسياري از بانوان و آقايان نيز! چنين ميپندارند كه اين قوّاميت (سرپرستي و مراقبت)، برتري و امتيازي است كه خداونــد به مردان عنايت كرده! و نتيجه مي گيرند كه خداونــد مرد سالاري را امضاء كردهاست! ... در حالي كه قرآن در دهها آيه برتري و فضيلت را فقط در نيروي خويشتنداري در برابر زشتيها (تقوا) به رسميت شناخته و هيچ برتري ذاتي و جسمي را نپذيرفته است.
اگر در مسئله نگهباني و نگهداري خانواده (قوّام بودن)، مردها به طور نسبي بر زنان برتريهائي دارند، در بسياري از زمينهها، زنان نيز فضيلتهاي آشكاري نسبت به مردان دارند كه متناسب با نقش و وظيفه طبيعي آنان در زندگي ميباشد.
نكته ديگر اينكه آيه فوق، بيانگر وضع موجود جوامع بشري در زمان نزول قرآن ميباشد. بديهي است چنانچه به دلايلي اجتماعي، تغييراتي در نقش و وظيفه هر يك از طرفين حاصل شود(همچون جوامع غربي)، و هر دو طرف در تأمين مخارج خانواده مشاركت نمايند و زنان نيز در ارتش و پليس و ... و كارهاي سخت وارد گردند، مقدمات چنان حكمي تغيير ميكند و دلايلي كه براي چنان مديريتي عنوان شده بود منتفي ميگردد.
البته در اين شرايطي بايد ديد اغتشاش در نظام خانواده و به هم خوردن سيستم تقسيم كار، بر حسب توانائيها و استعدادهاي دو طرف، در نهايت به نفع زنان شده، يا باري دو چندان بر دوشهاي ضعيف آنان قرار داده و اساس خانواده را به عنوان ركن اصلي جامعه متزلزل ساخته است؟
۱- قرآن مهريه را با عناوين مختلفي همچون: "اجر" (پاداش و مزد)، صُدُقات و .. بيان كرده است.
نگاه كنيد به: نساء ۴و ۲۴ و ۲۵، مائده ۵، احزاب ۵۰، ممتحنه ۱۰، طلاق۶.
۱- دليل آنكه به مرد گفته شده است هر زمان ميتواند وارد مزرعه خود شود، و چنين توصيهاي به زن نشده است، به نظر ميرسد زمينهاي ذاتي و طبيعي داشتهباشد. همچنانكه در عالم گياه و حيوان، همواره جنس نر (مذكر) سراغ ماده (مؤنث) ميرود و خواهش و خواستن از اوست، در عالم انسان نيز وضعيت روحي و مصلحت اجتماعي چنين حكم ميكند.
عبدالعلي بازرگان
۱- عنوان "آدم ابوالبشر" (آدم، پدر بشريت) از عناويني است كه پايهاي قرآني ندارد. قرآن تصريح كرده است كه خداوند آدم را، همچون: نوح، آل ابراهيم و آل عمران از ميان مردم جهان برانگيخته است (آل عمران /۳۳). يعني آدم، در ميان انسانهاي معاصر خود، اولين كسي بودهاست كه شايستگي اختيار و انتخاب پيدا كرده و به اصطلاح "آدم" شده است!
۱- تورات – بهشت زمين آيه ۲۱ – مسلم است چنين سخني كلام الهي و گفته حضرت موسي نيست و توسط كساني كه قرنها بعد سينه به سينه سخنان آن حضرت را نقل كردهاند، بيان شده و طبيعي است ديدگاه و دانش آنان در اين انتقال بيتأثير نبوده است.