Sunday, April 15, 2007
بسياري از اوقات مطالبي را از دوران كودكي يا نوجواني خوانده يا حفظ كردهايم، بدون آنكه در معنا و مفهوم آن انديشه كرده باشيم. آيا به خاطر نميآوريد مواردي را كه در سنين بالاتر به طور اتفاقي يا با دقت نظر و موشكافي ، كه محصول تحصيلات و تجربيات زندگي است ، متوجه اشتباه يا فهم ناقص خود شدهباشيد ؟…
اين موضوع در همه زمينههاي زندگي و همه اشتغالات ذهني آدمي، از جمله فهم دين و مذهب ، پيش ميآيد. قرآن نيز از اين سطحينگري مصون نيست و به همين دليل "تدبر" در آن، به معناي انديشه در وراي ظواهر و بررسي پشت و پنهان آيات بسيار توصيه شده است.
به عنوان مثال، ميتوان به دو آيه ابتداي سوره "فتح" ، كه به گوش بيشتر مسلمانان آشناست، اشاره كرد .
ابتدا به متن و ترجمه آن نگاه كنيد تا سئوالاتي را كه از آن بر ميخيزد مطرح كنيم :
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا
ترجمه: ما پيروزي آشكاري را براي تو گشوديم تا گناه گذشته و آينده تو را ببخشد و نعمت خويش را بر تو به كمال برساند و به راهي راست هدايتت كند.
اگر قدري از نگاه تعبدي منصرف شده و خواسته باشيم به عقل كنجكاو و نكتهبين خود ميدان دهيم، ميتوانيم سئوالات ذيل را مطرح كنيم:
۱- اين "ما" كه موجبات پيروزي پيامبر را فراهم كرده كيست؟ چرا خداوند نگفته "من" او را پيروز كردم؟ ... چه حكمتي در به كار بردن ضمير جمع در اين آيه وجود دارد؟
۲- چرا خداوند فتح را به خودش نسبت داده و گفته است: "انا فتحنا لك فتحاً مبينا"؟… در اين صورت تكليف مواردي كه شكست نصيب پيامبر شده بود ، مثل: جنگ "اُحد"( كه حمزه سردار سپاه و ثلث مسلمانان كشته و مجروح شدند) چه ميشود؟ آيا نقش خدا را فقط در پيروزي بايد ديد و شكست را به حساب خود بايد گذاشت ، يا هر دو تابع قوانين واحدي هستند؟
۳- چه ارتباطي ميان فتح و "غفران ذنوب" (پالايش از گناه) موجود است؟… آمرزش گناه را با توبه و استغفار و عمل صالح ميتوان كسب كرد ، فتحي كه خدا مقدر كرده باشد چه مناسبت منطقي با آمرزش گناه دارد؟
۴- مگر پيامبر پاك سرشت گناهي مرتكب شده بود كه با پيروزي بخشيده شد؟ و نسبت دادن گناه (ذنب) به پيامبر با تئوري عصمت انبياء و اولياء چگونه قابل توجيه است؟
۵- آنچه در اين سوره ،" فتح المبين" (پيروزي آشكار) ناميده شدهاست، در حقيقت نه غلبه نظامي، بلكه "صلحي"! بوده كه در محلي به نام "حُديبيه" به امضاء رسيد، صلحي كه به نظر جمعي از مسلمانان تندرو، نه پيروزي آشكار، بلكه ذلتي خلاف غيرت به شمار ميرفت . چرا اين صلح پيروزي آشكار لقب گرفته است؟
۶- بخشيدن گناهان گذشته قابل فهم است ، اما بخشيدن گناهان آينده چگونه قابل توجيه است؟ آيا چنين تضميني به طور ويژه به پيامبر عنايت شدهاست ؟ در اين صورت اين استثناء چه حكمتي دارد؟
مگر پيامبر اسلام كه هدايتگر مؤمنين به صراط مستقيم بود ، خود تا زمان اين پيروزي (حدود ۱۹ سال پس از بعثت) هنوز به صراط مستقيم هدايت نشده بود ، كه در آيه مورد نظر، آنرا از نتايج اين فتح شمرده و فرموده است:
... و يهديك صراطاً مستقيماً (تا تو را به راهي مستقيم هدايت كند).
ملاحظه ميكنيد در همين دو آيه نخست سوره فتح، كه معناي آن بسيار بديهي و روشن به نظر ميرسيد، چه ابهامات و اشكالات مهمي نهفته است كه تلاش براي يافتن پاسخ به آنها ، ما را با افقهاي بالاتري از معناي ظاهري آيات آشنا ميكند.
توضيحات زير نكات مختصري است كه در حد درك و فهم ناقص اين قلم رسيده است، با تدبّر و تعمق بيشتر شما چه بسا مطالب عميقتري حاصل گردد (پاسخها به ترتيب شماره سئوالات است) :
پاسخ ۱- به كار بردن ضمير "ما" به جاي "من" در آيه : "انّا فتحنا ،" به نظر ميرسد اشاره به عوامل متعددي باشد كه موجبات فتحالمبين را فراهم ساختهاست ؛ خداوند، فرشتگان امدادگر، نظامات و قوانيني كه سنتهاي خدا در جهان محسوب ميشوند، نقش فرماندهي پيامبر، فداكاري مؤمنين، ستمكاري كافران و ...
توضيح آنكه در قرآن هر گاه موضوع توحيد، دعا و خواندن خداوند مطرح باشد، ضمير "من" يا نامهاي او (اسم ظاهر) به كار ميرود. امّا در موارد ديگر، همچون : خلقت، نزول وحي، عذاب، شكست و پيروزي و ... اغلب ضمير "ما" به كار ميرود تا تحقق آن امور را در "سيستم" و نظامي كه خداوند مقدر كرده نشان دهد.
پاسخ ۲- آن پيروزي آشكار (فتح المبين) برآيند بُردارهاي متعدد، يعني معدل و محصول تلاشهاي پيامبر و مؤمنين در چارچوب نظامات و مقدراتي بود كه بر جهان هستي و جوامع انساني حاكم است و از آنجائي كه خداوند علت العلل و مسبب الاسباب است ، نتيجه اين فعل و انفعالات را به خود نسبت ميدهد و ميگويد: "ما"! در مورد شكستها نيز باز هم نقش "ما" را ملاحظه ميكنيم. نمونهاش همان شكست سنگين جنگ "اُحد" كه علت آن نافرماني جمعي از مسلمانان بود. بعلاوه هشياري دشمن و سود بردن آنها از ضعف و پراكندگي مؤمنين، يعني هر عملي نتيجه طبيعي خود را دارد ، مؤمنان اگر خطا كنند خسارت ميبينند و كافران نيز اگر هشيار باشند و همت كنند و از نظاماتي كه لازمه پيروزي است تبعيت نمايند موفق ميشوند . اين حقيقت را قرآن در تجزيه تحليل شكست احد، در آيات ۱۳۷ و ۱۳۸ سوره آل عمران با تبيين "سنتهاي الهي" بيان كرده است.
پاسخ ۳- همانطور كه ذكر گرديد، بازتاب عمل انسان در سيستم و نظامي كه خداوند طراحي كرده، به خودش بر ميگردد. به اصطلاح ؛ هر چه كني به خود كني، گر همه نيك و بد كني!.. در نتيجه ، "غفران ذنوب"، يعني بخشش گناهان نيز بازتابي از عمل خود شخص است، هر چند خداوندِ مسببالاسباب آن را به خودش نسبت داده است.
مثالهاي زير فهم اين معضل را راحتتر ميكند:
كسي كه با عدم رعايت اصول بهداشتي و تغذيه سالم ،گرفتار بيماري و بالا رفتن قند و چربي خون شده است، با تغيير رژيم غذائي، تمرينات ورزشي و ترك عوامل خطر آفرين، سلامتي خود را باز مييابد و آثار مرض را از بدن خود مرتفع ميسازد (معناي لغوي غفران ذنوب).
دانشآموزي كه با كوتاهي در امر آموزش نمرات منفي كسب كردهاست، اگر تجديد نظري در شيوه زندگي خود بكند و همت و تلاشي مضاعف نمايد، اميد است نتايج درخشان بعدي نمرات منفي قبلي را بپوشاند.
رانندهاي كه خلاف و خطائي در رانندگي كرده باشد، در صورتي كه تا مدت معيني مطابق مقررات، از تكرار آن خودداري كند، سوء سابقه از پروندهاش پاك ميشود .
مثالهاي فوق ارتباط تغيير شيوه و رفتار زندگي را با پاك شدن و زائل گشتن آثار منفي گذشته نشان ميدهد. اين مثالها در واقع تشبيهاتي است براي فهم بهتر مكانيسم "غفران ذنوب" (آمرزش گناهان). اما اينكه چه ارتباطي ميان فتح و غفران (پيروزي و پالايش) موجود است و چرا در اولين آيه سوره فتح اين دو موضوع را در يك تناسب قرار داده و گفته است: انا فتحنا لك ... ليغفرلك، با توجه به معناي "فتح" كه بازشدن گره مشكلات و موانع و گشوده گشتن درهاي بسته است، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه تلاش و توكل پيامبر و تدبير و توان رهبري او موجب باز شدن گره مشكلات او در ارتباط با دشمنان شد و اين تلاش هاي توحيدي زمينهساز غفران ذنوب گرديد.
آيات ذيل اين موضوع را روشنتر ميكند:
اگر مردم شهرها ايمان بياورند و پرهيز كنند، مسلماً درهاي بركت را از آسمان و زمين به روي آنها ميگشائيم
اعراف ۹۶- وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ
همانطور كه ملاحظه ميكنيد، آيه فوق مسئله "فتح" (باز شدن درهاي بسته) را مشروط به ايمان و تقواي مردمان كرده است.
مثال ديگر:
نوح پروردگارش را دعا كرد كه من مغلوبم، ياريام كن، پس درهاي آسمان را با آبي فراگير گشوديم.
(قمر ۱۱) فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِر فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ.
در آيه فوق نيز گشوده شدن درهاي آسمان نتيجه دعا و نصرتطلبي نوح شمرده شده است. در جهت مقابل نيز، بازشدن درهاي عذاب و گرفتاريهاي زندگي را نيز قرآن نتيجه نسيان تذكـرات و ناباوري نسبت به آخرت و انحرافات ديگر معرفي كرده است (انعام ۴۴ و مؤمنون۷۷).
پاسخ ۴- درست است كه پيامبر و اولياء خدا مرتكب گناهان آگاهانه معمول ميان انسانهاي عادي نميشدند، امّا به مصداق: "حسنات الابرار سيئات المقربين" (كار خوب نيكوكاران براي مقربين ناپسند - غير كافي - است) پيامبران فرزندان بالغ و رشد يافته جامعه بشري بودهاند كه انتظار خدا از آنها، همچون انتظار والدين از فرزندان بالغ، به كلي متفاوت با كساني بوده است كه هنوز در مرحله كودكي به سر ميبرند.
موضوع استغفار پيامبران و نسبت دادن "ذنب" به آنها در آيات متعددي تكرار شده است كه نشان ميدهد در برابر مطلق و بينهايت بودن پروردگار و صفاتش، همه مخلوقات ، اعم از فرشتگان و رسولان، همگي نسبي و محدود و ممكن الخطا هستند.
مسئله استغفار پيامبر مكرم اسلام نيز در چندين آيه قرآن مطرح شده است[1] كه موارد و موضوعات آن بررسي مستقلي را ميطلبد.
پاسخ ۵- همانطور كه در بند قبلي گفته شد، معناي فتح، با توجه به كاربرد آن در قرآن، باز شدن هر گونه گره و گشودن انواع درهاي بسته است. از آنجائي كه پيروزي نظامي و غلبه بر دشمن نيز به نوعي گشايش و رفع مانع و محدوديت به شمار ميرود، فتح ناميده شده است[2].
پاسخ ۶- موضوع بخشيدن گناهان گذشته و آينده (ليغفر لك الله ما تقدّم من ذنبك و ما تأخر ...) ترجمه نادرست و برداشت ناصوابي است كه از آيه فوق شده است. معناي صحيح آن گناهان انجام شده در مدت زندگي (ما تقدّم) همچنين گناهاني است كه پس از مرگ از طريق آثار و نتايج بلند مدت خطاهاي آدمي دامنگير او ميشود. در حقيقت پرونده ما با ترك دنيا بسته نميشود، بلكه دامنه اعمال آدمي تا قيامت گسترده است و دائماً آثار مثبت يا منفي عملكرد هر فرد به حساب جاري او واريز ميشود!
نگاه كنيد به شواهد ذيل:
ياسين ۱۲- مسلماً مائيم كه مردگان را زنده ميكنيم و تمام اعمال پيش انجام شده و آثار بعدي آنها را ثبت ميكنيم....
إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ . . .
قيامه ۱۳- در آن روز انسان را به آنچه انجام داده و آنچه ]از آثار نيك و بد[ باقي گذاشته است، آگاه خواهند كرد.
يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ
انفطار 5- وقتي گورها زير و رو گردند ، هر كسي از آنچه انجام داده و آنچه ]از آثار نيك و بد[ باقي گذاشته آگاه خواهد شد.
وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ
پاسخ ۷- كلمه "هدايت" نيز از جمله واژههائي است كه در ترجمههاي فارسي قرآن غالباً معادل مناسب و دقيقي براي آن نيافتهاند ، و همين نارسائي، بعضاً موجب بد فهمي برخي آيات ، از جمله آيه مربوط به سوره فتح شده است.
"هدايت" را "راهنمائي" ترجمه ميكنند و راهنمائي در فارسي، به نماياندن راه با اشاره دست و چشم يا قول و قلم گفته ميشود، در حالي كه در زبان عربي به رهبر قافله و جلودار كاروان كه رهروان را از بيابان و ريگزارهاي بينشان به مقصد ميرساند ، "هادي" ميگفتند و در قرآن ، هدايت بيش از آنكه معناي راهنمائي داشته باشد ، معناي "راهبري" دارد. راهنما فقط "آدرس" را براي شما توضيح ميدهد ، اما "راهبر" خود جلو ميافتد و كسي را كه در پي او بيايد به منزل ميرساند. پس در مفهوم كلمه "هدايت"، تبعيت عملي نهفته است و بيش از گفتن و شنيدن، معناي "بردن" و "رفتن" دارد.
اينكه در اولين آيه سوره بقره تأكيد شده است: "ذلك الكتاب لا ريب فيه هديً للمتقين" (اين كتاب كه ترديدي در آن نيست هدايتي براي پرهيزكاران است) ، اگر هدايت را راهنمائي ترجمه كنيم، اين اشكال پيش ميآيد كه اين گمراهان هستند كه بايد راهنمائي شوند، وگرنه متقين كه خود راهنمائي شدهاند. امّا اگر هدايت را "راهبري" ترجمه كنيم، آيه اينگونه فهميده ميشودكه قرآن كساني را كه به نيروي تقوا مجهز باشند رهبري ميكند و به مقصود ميرساند.
با توجه به مثال فوق، اينك آيه دوم سوره فتح (و يهديك صراطاً مستقيماً) را اينگونه مي فهميم كه تدابير و تلاشهاي توحيدي پيامبر در جريان صلح حديبيه (همان فتح المبين) او را عملاً و هر چه بيشتر در مسير صراط مستقيم (توحيد خالص) پيش برد و گامهاي بلندتري در تقرب به سوي معبود برداشت . تفاوت مهمتري كه ميان راهنمائي و راهبردن وجود دارد، در زوايه نگرش به "راه" است ؛ راهنمائي نگاهي به ابتداي راه و توصيه به گام گذاشتن در آن است ، اما راهبري ، نگاه به انتهاي راه و رساندن به مقصود ميباشد.
شواهد ذيل نمونههاي ديگري را نشان ميدهد كه "هدايت" نه مقدمه و گام نخست، بلكه نتيجه و مقصد گامهاي قبلي است:
و خداوند بيترديد كساني را كه ايمان آوردهاند به صراط مستقيم هدايت ميكند.
حج ۵۴- ....وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
پس اما كساني كه به خدا ايمان آورده و او را جدي گرفته باشند ... آنها را به راهي مستقيم هدايت ميكند.
نساء ۱۷۵- فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا
خداوند به وسيله قرآن كساني را كه پيرو رضايت او باشند به راههاي سلامت هدايت ميكند ...
و به صراط مستقيم هدايتشان ميكند.
مائده ۱۶- يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ ......وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
(ابراهيم) شكرگذار نعمتهاي خدا بود ، او را برگزيديم و به صراط مستقيم هدايتش كرديم.
نحل۱۲۱- شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
هر كس به خدا چنگ زند ، پس بي ترديد به سوي راه راست هدايت شده است :
آل عمران-۱۰۱ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
اللهم اهدنا لما تحب و ترضي
بارخدايا، ما را به مقصدي كه خود دوست داري و رضايت داري رهبري كن
[1] از جمله سوره ها و آيات: نساء ۱۰۶، مؤمنون ۱۱۸، غافر ۵۵، محمد ۱۹، تحريم ۸ و نصر ۳
[2] مقاله "پيروزي در صلح" از همين قلم به اين موضوع پرداخته است.
عبدالعلي بازرگان