Saturday, March 31, 2007
فتح و پيروزي را عموماً در غلبه نظامي، و شكست را در ميدان جنگ تصور مي كنند . هر چند به ظاهر چنين مينمايد، امّا حداقل در عصر و نسل خود ، بدون آنكه كوچكترين برخورد نظامي صورت گرفتهباشد، شاهد فروپاشي ابر قدرت اتحاد جماهير شوروي بوده ايم! و برعكس نيز، سر برآوردن و پيدايش دو قدرت بزرگ اقتصادي و علمي جهان، يعني ژاپن و آلمان را شاهد هستيم كه هر دو شكست خورده كامل در جنگ دوم جهاني و در اشغال كامل نظامي بيگانه بودند.
اگر در گذشته تاريخ، قدرت نظامي تنها عامل تعيين كننده سرنوشت ملتها در شكست و پيروزي بود، به نظر ميرسد در جهان معاصر عوامل متعدد و پارامترهاي متنوعي وارد ميدان شدهاند. همچون: علم، تكنولوژي، اقتصاد، اطلاعات، افكار عمومي، هنر، سياست، تبليغات و ...
غفلت از اين سلاحهاي مؤثر و كارساز در جهان امروز موجب شدهاست غيرتمندان بيشكيبي از كشورهاي اسلامي، جبران عقبافتادگي جوامع مسلمان را در ضربهزدنهاي نظامي به منافع قدرتهاي جهاني جستجو كنند و همچنان نيروي نظامي را مؤثر و مقصر اصلي بشناسند.
وقتي گورباچف در پروستريكا تصريح ميكند كه ما حتي از كره جنوبي هفت سال عقب افتادهايم، براي ما عبرتي باقي ميگذارد كه نقش پيشرفتهاي علمي و تكنولوژيك را در فراز و فرود ملتها بهتر درك كنيم و به ياد آوريم كه اگر مسلمانان تا قرون ۴ و ۵ هجري آقاي دنيا بودند، از جمله مرهون همان تفوقهاي علمي بر اروپاي قرون وسطاي مسيحي بود.
وقتي يك ملتي زمينگير و زبون و درمانده (Prostrate) ميشود، گوئي همه درهاي عالم به روي او بسته شدهاست.گشودن اين درها و بازكردن قفلهاي گران را در زبان عربي "فتح" ميگويند كه به فارسي "پيروزي" ترجمه ميشود. اما كلمه پيروزي هرگز بيان كننده محتوا و معناي ذاتي كلمه فتح نيست.
كليد را در زبان عربي "مفتاح" مينامند كه وسيلهاي براي گشودن قفل درهاي بسته است .در قرآن كلمه فتح ده بار همراه "ابواب" (درها) آمدهاست كه مفهوم گشودن و بازكردن انواع موانع و گرههاي بسته رادارد[1]. خداوند را از آنجا كه گرهگشاي گرفتاريها و باز كننده همه درهاي بسته به روي نوميدان است، "فتاح العليم" ميناميم[2] و كليد همه پنهانيهاي جهان را نزد او مييابيم (عنده مفاتح الغيب)[3]. پس مفهوم "فتح" در فرهنگ قرآني به مراتب گستردهتر از پيروزي محدود در ميدان جنگ است و پيروزي چه بسا در خارج از ميدان نبرد حاصل گردد.
در قرآن سورهاي به نام "فتح" آمدهاست كه از فتح بسيار آشكاري (فتح المبين) ياد ميكند. امّا اين فتح بر خلاف انتظار و تصور عمومي، از طريق يك "صلح"، كه به "صلح حُديبيه"[4] معروف شده است،حاصل گرديد؟! گرچه اين صلح به نظر جمعي از ياران پر جوش و خروش پيامبر، شكستي خفت بار محسوب ميگرديد، امّا درهاي بستهاي را به روي مسلمانان گشود (همان معناي فتح) كه دو سال بعد موفق شدند بدون جنگ و خونريزي دروازههاي مكه را بر روي خود باز كنند و نيرومند ترين دشمنان خود را به زانو در آوردند.
خلاصه ماجرا از اين قرار است كه در سال ششم هجرت در حالي كه پيامبر و مسلمانان رانده شده از مكه در اشتياق زيارت كعبه بيتابي ميكردند، طرح ابتكاري شگفتانگيزي به ذهن رسول خدا خطور كرد تا با سياستي مدبرانه بتوانند به مكه يعني قلب دشمنان خود كه اينك در سلطه قريش است وارد شوند. ورود به مكه از طريق نظامي براي مسلمانان در آن مقطع زماني، اگر نه غير ممكن، حداقل همراه با خونريزي بسيار از دو طرف بود و چنين بهائي براي زيارت كعبه معلوم نبود مورد قبول خداوند باشد. اسلحه مورد نظر پيامبر در اين طرح "افكار عمومي"! بود. زيارت مكه يك حق به رسميت شناخته مسلم نزد اعراب شبه جزيره (از جمله مشركين كه بتهاي خود را در كعبه نگهداري ميكردند) به شمار ميرفت و او ميخواست اين بار از اين اسلحه استفاده كند!
پيامبر اعلام كرد كه امسال قصد زيارت كعبه دارد و از همه قبائل مسلمان و مشرك دعوت كرد او را در اين سفر صلحآميز عبادي، كه بدون ساز و برگ نظامي و با لباس احرام انجام ميشد، همراهي كنند. او با دعوت از كليه قبائل عربستان، در روزگاري كه از رسانههاي عمومي خبري نبود و وسيلهاي براي انتقال اطلاعات وجود نداشت، ميخواست دشمنان خود در مكه را در بازي سياسي به اصطلاح "آچمز" كند!
اگر او و يارانش رابه مكه راه ميدادند، پيروزي مسلمانان به شمار ميرفت و همه ميگفتند جمع قليلي كه شبانه از اين شهر گريختهاند، اينك پس از شش سال با ده هزار نفر سرفرازانه وارد شهر ميشوند! و اگر مانع ورود جمعي زائر غير مسلح به مكه ميشدند، افكار عمومي شبه جزيره، كه اينك نمايندگانش به عنوان خبرنگار حضور دارند، رهبران مكه را كه ادعاي توليت كعبه داشتند محكوم ميكرد و اين حكم از نظر اقتصادي نيز براي كافران تاجرپيشه مكه، كه نيازمند افكار عمومي بودند، گران تمام ميشد. سرانجام در مذاكراتي كه به وقوع پيوست، مشركان تن به امضاي صلحنامهاي دادند كه طي آن مسلمانان به رسميت شناخته شدند و با رفع تحريم سياسي، اقتصادي، مذهبي، ساير قبائل كه تا كنون به ملاحظه قدرتمندان مكه، جرأت نزديكي با مسلمانان را نداشتند، با آنان پيمان بسته و راه ورود آرمان و انديشه اسلام را به قلب قبائل خود گشودند
و چنين شد كه پيامبر با هزينهاي اندك، زمان ارزشمندي براي توسعه اسلام خريداري كرد و دو سال بعد با سپاهي عظيم قدرتي را به نمايش گذارد كه قريش ترجيح داد تسليم بلاشرط شود و موانع آزادي اسلام و توحيد ابراهيمي را از سر راه بردارد.
صلحي را كه دو سال قبل پيامبر به رغم بسياري از مسلمانان افراطي امضاء كردهبود، از آنجائي كه گشاينده همه گرهها گرديد، خداوند به راستي "فتح المبين" (گشاينده آَشكار) ناميده و سورهاي را به يادگار و براي عبرت مسلمانان آينده، به خصوص روزگار فعلي ما، كه اين همه با خشونتورزيهاي خود به افكار عمومي مردم جهان بياعتنائي ميكنيم، باقي گذاشته است.
[1] سورهها و آيات: انعام ۴۴، اعراف ۴۰، حجر ۱۴، مؤمنون ۷۷، نور ۶۱، زمر ۷۱ و ۷۳، ص ۵۰ و نبأ ۱۹
[2] سبا ۲۶
[3] انعام۵۹
[4] از آنجا كه اين صلحنامه در محلي به نام حديبيه امضاء شد به اين نام معروف شدهاست (مثل عهدنامه گلستان يا تركمان چاي).