Wednesday, November 22, 2006
كشورهاي با جمعيت غالب مسلمان، بطور متوسط هر كدام ده دانشگاه دارند و در مجموع، براي 4/1 ميليارد جمعيت اين كشورها كمتر از 600 دانشگاه موجود است. توليد ناخالص ملي (GDP) 57 كشور مسلمان زير 2 تريليون دلار است در حاليكه آمريكا به تنهايي كالاها و خدماتي به ارزش 4/10 تريليون دلار توليد ميكند!!
توليد برخي كشورهاي ديگر به اين قرار است : چين 7/5 ، ژاپن 5/3 ، آلمان 1/2 و حتي هند بيش از 3 تريليون تخمين زده ميشود (پايه تعادل قدرت خريد ) .
* كشورهاي نفتي ثروتمند : عربستان، امارات متحده عربي، كويت و قطر مجموعاً كالاها و خدماتي (عمدتاً نفتي) به ارزش 430 بيليون دلار توليد ميكنند. در حاليكه هلند به تنهايي بيش از اين مقدار توليد ميكند و كشور تايلند با مذهب غالب بودائي، توليدي معادل همان چهار كشور ثروتمند نفتي دارد (429 ميليارد دلار) .
* كشورهاي مسلمان 22 درصد جمعيت جهان را تشكيل ميدهند، اما كمتر از 5 درصد توليد جهاني را دارند و اين نسبت روز به روز پائينتر ميرود و كشورهاي عربي از اين جهت وضعيت بدتري دارند. طبق گزارش سازمان توسعه كشورهاي عربي، نيمي از زنان عرب سواد خواندن ندارند، از هر 5 نفر، يكنفر درآمدي كمتر از 2 دلار در روز دارد، فقط يك درصد جمعيت كشورهاي عربي كامپيوتر شخصي دارند و نيمي از اين يك درصد از اينترنت استفاده ميكنند، 15 درصد نيروي كاري كشورهاي عربي بيكار هستند و اين رقم تا سال 2010 احتمالاً دو برابر ميشود. نرخ رشد ساليانه درآمد متوسط فردي در جهان عرب در 20 سال گذشته فقط نيم درصد بوده است و اين رقم از همه كشورها بجز صحراي آفريقا كمتر ميباشد.
فقيرترين كشورهاي جهان شامل: اتيوپا، سيرالئون، افغانستان، كمبوزيا، سوماليا، نيجريا، پاكستان و موزامبيك هستند كه حداقل 6 كشور فقيرتر از اين كشورها داراي جمعيت غالب مسلمان هستند.
نتيجه آنكه مسلمانان جهان در ميان فقيرترين كشورهاي عالم زندگي مي كنند.
* 57 كشور مسلمان بطور متوسط هر كدام 10 دانشگاه و در مجموع كمتر از 600 دانشگاه دارند . اما هند 8407 دانشگاه (14 برابر كل كشورهاي اسلامي) و آمريكا 8758 (حدود ده برابر) دانشگاه دارند!
اما از نظر آمار دانشمندان، در 105 سال گذشته، مسلمانان با جمعيت 4/1 ميلياردي 8 جايزه نوبل كسب كردهاند، در حاليكه يهوديان با جمعيت تقريبي 14 ميليوني (يكصدم مسلمانان) 167 جايزه نوبل دريافت كردهاند (كه بطور نسبي، با توجه به جمعيت، حدود 2100 برابر ميباشد). به اين ترتيب مسلمانان با 22 درصد جمعيت جهان فقط 1 درصد جوايز نوبل را تصاحب كردهاند، در حاليكه يهوديان با جمعيت 23/0 درصد جمعيت جهان (حدود يك درصد مسلمانان) 22 درصد جوايز را كسب كردهاند.
از 8 جايزه نوبل مسلمانان، فقط دو تاي آنها در رشته فيزيك و شيمي بودهاست كه آنهم در سايه تحصيلات دانشگاهي در كشورهاي غربي حاصل شدهاست. عبدالسلام فيزيكدان پاكستاني تحقيقات خود را در ايتاليا و انگلستان انجام داد و احمد زيويل (Ahmad Zewail) در انستيتوي تكنولوژي كاليفرنيا. جالب اينكه عبدالسلام را در كشور خودش بعنوان يك مسلمان قبول ندارند!!
نسبت تعداد دانشمندان به جمعيت كل كشور، در ميان كشورهاي اسلامي، 230 نفر در يك ميليون است، و اين نسبت در آمريكا 4099 در يك ميليون (5/17 برابر) و در ژاپن 5095 نفر (22 برابر كشورهاي اسلامي) است. تعداد كسانيكه در كشورهاي اسلامي در سطح دانشمند ارزيابي شدهاند، كمتر از 300،000 نفر ميباشد و اين رقم در كشور امريكا 1/1 ميليون نفر و در ژاپن 700،000 نفر ميباشد (با جمعيت به مراتب كمتر از مجموع كشورهاي اسلامي).
متأسفانه اين حقيقت تلخ وجود دارد كه از جمعيت 4/1 ميلياردي مسلمان 800 ميليون نفر، يعني از هر 10 نفر 6 نفر بيسواد هستند! (در ميان مسيحيان نرخ باسوادي بالاي 78 درصد است).
در نتيجه، مسلمانان فقير، بيسواد و ضعيف هستند. مشكل كجاست و چه خطائي رخ دادهاست؟ تشخيص دقيق و درست اين "درد"، به دليل ارتباطي كه با نسخه "درمان" دارد، فوقالعاده حائز اهميت است.
تشخيص 1: مسلمانان فقير، بيسواد و ضعيفاند، چون ميراث مقدس اسلامي را رها كردهاند و درمان آن اينست كه بايد به گذشته واقعي يا تصوري خود برگرديم.
تشخيص 2: مسلمانان فقير، بيسواد و ضعيفاند، چون از تغيير به همراه زمان امتناع كردهايم و درمان آن همگام شدن با زمان است.
علت چيست و درمان كدام است؟
(از: عبدالعلي بازرگان)
آمار تكاندهنده و تلخي كه در نوشته ترجمه شده خوانديد، بيترديد شما را نيز به انديشه وا داشته و چه بسا داوريهايي كرده و درد و درمان هاي ديگري تشخيص داده و تجويز كرده باشيد.
سادهترين و سطحيترين قضاوتي كه ممكن است با خواندن نوشته مذكور به ذهن هر خوانندهاي خطور كند، محكوم كردن "دين" در عقب نگهداشتن ملتها از "دانش" و از قافله "تمدن" است. اما مقايسه آمار بلافاصه آشكار ميسازد كه كشورهاي پيش افتاده (عمدتاً مسيحي و يهودي) اگر از نظر پايبندي به دين و مذهب خود مقيدتر از مسلمانان نباشند، كمتر از آنها ديندار (به معناي كلي) نيستند. اين حقيقت را اگر آمار اماكن مذهبي و تعداد مراجعهكنندگان به آنها را مورد توجه قرار دهيم، به راحتي ميتوان دريافت.
احتمال بيشتر آن است كه تقصير اصلي را به گردن "اسلام" بطور خاص (نه دين بطور عام) بيندازند و اين شريعت را با احكام و آموزشهايش، عامل عقبافتادگي پيروان بشمارند. اين قضاوت هم اگر سرخوردگان از سياستهاي سلطهگرانه متوليان دين و آزردگان از تركتازي و تجاوز تعصبورزان به حريم آزادي ملت را تشفي خاطري باشد، از نظر علمي و واقعيت تاريخي قابل اثبات نيست، چرا كه همين شريعت هنگام ظهورش از عقب افتادهترين و جاهلترين و فقيرترين نقطه عالم، در مدت كمتر از پنجاه سال گسترش جهاني يافت و از نظر علم و فرهنگ تا حداقل پنج قرن پيشتاز عالم بود و تمدن اسلامي، به تصريح متفكرين غربي، هر چند تودههاي مسلمان از آن غافل باشند، در دوران تاريك قرون وسطاي مسيحي اروپا بر تارك جهان ميدرخشيد. نه آن اسلام با قرآن راهنمايش كوچكترين تغييري از آن زمان تا كنون پيدا كرده و نه مسيحيت (و يهوديت) با انجيل و تورات آنها تحولي يافتهاست. پس چه اتفاقي رخ دادهاست كه وضعيت كاملاً وارونه شدهاست؟
از آن گذشته ، شريعتهاي ابراهيمي: يهوديت، مسيحيت و اسلام در اصول و كليات مشترك هستند و هر سه ريشه مشترك دارند و اختلاف در جزئيات نميتواند موجب چنين تمايزات و تفاوتهاي چشمگيري باشد.
چرا راه دور برويم؟ همين ايران خودمان كه امروز صدها هزار تحصيلكرده و دانشمندش در عكسالعمل به عملكرد تنگنظرانه تماميتطلب و تعصبآميزي بنام اسلام جلاي وطن كرده و آوارگي را بر قبول زور و تزوير و خشم و خون و خرابي ترجيح دادهاست، روزگار ديگري در سايه برداشت و تلقي ديگري از همين اسلام به اوج شكوفائي تاريخي خود رسيد. منظورم كاخهاي پر ابهت و چشم پر كن هخامنشي و ساساني نيست، فراعنه مصر نيز به رغم تفرعن و تكبّر و استبداد پرآوازهشان آثار معماري عظيمتري از اهرام آرامگاهشان بجاي گذاشتند. منظورم ملت، يعني همان مردم كوچه بازار است كه در دوران ساساني حق سوادآموزي و تغيير طبقه اجتماعي نداشتند و با فروپاشي نظام پوسيده ساساني و سلطه سركوبگرانه سازمان روحانيت موبدان، در مسير شكوفائي عقل و خرد قرار گرفت. كدام منصف اهل مطالعهاي ميتواند منكر شود كه بزرگان علم و ادب ايران زمين اگر نه تماماً، نزديك به تمام آنها متعلق به همان چند قرن تمدن اسلامي در ايران بودهاند. تنها ستارههاي درخشان شعر و ادب همچون سعدي و حافظ و فردوسي و مولوي در دامن آن تلقي از اسلام پرورش نيافتند، در رشته هاي نجوم، پزشكي، رياضيات، شيمي، فلسفه، تاريخ، علوم طبيعي و دهها رشته علمي ديگر، دانشمندان مسلمان ايراني سرآمد دانشمندان جهان بودند و اگر آماري در دست بود ميديديم كه نسبت اين انديشمندان به جمعيت، در اوج قله جهاني بود و كتابهاي دانشگاهي برخي از آنها همچون "ابن سينا" تا همين يكي دو نسل گذشته در دانشگاههاي غرب تدريس ميشد. منظورم اين نيست كه اين علوم را اسلام به آنها آموزش دادهاست، دين نقش هدايت و آموزش هنر زندگي دارد و هيچ پيامبري براي آموزش علوم ارسال نشدهاست، اما محتواي دين در ظرفهاي زماني و مكاني مختلفي قرار ميگيرد كه ميتواند در روزگاري پرورش دهنده علم و هنر و جذب كننده انديشمندان و هنرمندان از سراسر جهان باشد و در روزگاري ديگر فراري دهنده مغزها، هنرمندان و نوميد كننده نسل جوان گردد!
نتيجه آنكه دين، همچون هر قانون ديگر، به خودي خود معجزهاي نميآفريند. همانطوركه گفته شد، دين و مذهب محتوائي است كه در ظرف وجودي انسان ها قرار ميگيرد و انسان ها ثابت و يكنواخت نيستند. همانطور كه تك تك در تغيير و تطور دائمي هستيم، ملتها نيز جواني و پيري و مرگ و تولد مجدد دارند، منحني و نمودار تاريخ ملتها ثابت و يكنواخت نيست، همواره افت و خيز، سقوط و صعود و انحطاط و ارتقايي د ارد. سطحينگري است اگر در تجزيه و تحليل تاريخي براي تشخيص درد و تجويز درمان، نقش مستقل آدميان را نديده بگيريم و همه گناهها را با روحيه فرا فكني خودخواهانه، متوجه عوامل بيرون از خود، همچون مذهب، محيط، جغرافيا، حكومت، استعمار و توطئه بيگانگان نمائيم.
داوري ديگر اين است كه "استبداد" و فقدان "آزادي" در جوامع شرقي را عامل اين عقبافتادگي تاريخي بشماريم. هر چند هزاران شاهد از اين حقيقت ميتوان عرضه كرد، اما نه جوامع غربي از آفت استبداد و قدرتهاي سلطنتي مصون بودهاند و نه اصولاً دولت ها را ميتوان مستقل از ملتها بحساب آورد، چرا كه اگر مؤلفههاي مؤثر در سرنوشت كشورها را در نظر بگيريم، هر ملتي شايسته همان دولتي است كه دارد و قدرتهاي حاكم عمدتاً نشانگر روحيات متوسط ملتها هستند. صرفنظر از استثناها، كه موقت و مقطعي هستند، در بلندمدت، دولتها مدل و ماكت ملتهاي خود هستند. و بالأخره عدهاي هم تغيير نگاه انسان به نظام جهان و طبيعت را عالم اصلي تحويل و تغيير ميشناسند و نقطه عطف پيشرفت و ترقي و تعالي جوامع غربي را از زمان "رنسانس" و جايگزيني شيوه "مشاهده و تجربه" علمي بجاي ذهنيت گرائيهاي مذهبي قرون وسطائي ميدانند كه انقلاب علمي، صنعتي و فرهنگي اروپا را موجب گرديد.
در اينمورد نيز باز هم نقش مؤثر مردم و تأثيرگذاري مستقل آنها را ميبينيم و ميتوانيم اين سئوال را مطرح كنيم كه چه شد مسلمانان اين شيوه را كه خود از پايه گذاران يا توسعه دهندگان آن در مدت پنج قرن بودند وا گذاشتند و غربيها كه در غرقاب غفلتهاي قرون وسطا بودند، قد علم كردند و قدرتهاي بزرگ علمي، صنعتي و اقتصادي را پديد آوردند؟
به گفته يكي از متفكرين غربي، نه منابع طبيعي دليل پيشرفت است و فقدان آن دليل عقبافتادگي (مثل ژاپن)، نه فرهنگ باستاني و سوابق درخشان تاريخي (مثال مصر، يونان، ايران و ...) نه زبان و نه ... بلكه بيش از هر چيز به رفتارها و روش زندگي (Attitude) آنان ارتباط دارد. علاوه بر عوامل فوق، عدهاي بر نقش اساسي استقرار نظم و قانون در جوامع (قانون سالاري)، حاكميت ملت (مردم سالاري)، ابزار توليد (تكنولوژي)، عدالت اجتماعي (توزيع عادلانه ثروت و قدرت) و امثالهم اشاره ميكنند، اما اين موارد نيز تماماً به خود مردم و روحيات آنان بر ميگردد و سفارش دادني و وارد كردني نيستند!
نكته بسيار مهم اين است كه اين امور بايد به اصطلاح امروزي، نهادينه شده و در روح و جان ملت رسوخ كرده باشد، در غير اينصورت نه داشتن قانون اساسي و مجلس، آزادي و مردم سالاري را تضمين ميكند، كه ميبينيم نكردهاست! و نه وارد كردن صنعت و تكنولوژي، ما را در اين مسابقه به صف سازندگاني كه به سرعت دور ميشوند، نزديك ميكند! و شگفت اينكه در مورد دين و مذهب ما نميخواهيم اين اصل بديهي را بپذيريم كه ميان ادعا و عمل فرسنگها فاصله است و داشتن شناسنامه هيچ ديني شرط تأثير پذيري از آن نيست.
عطف به آمار و اطلاعات تأسفباري كه از وضعيت جوامع مسلمان در مقاله مذكور ارائه شدهبود، اين قلم را آشنائي و اطلاعات دقيقي از كشورهاي عربي در دست نيست، اما در مقوله مناسبات ميان "ايران و اسلام" شايد بتوانم احساس و استنباط خود را ابراز نمايم. متأسفانه اينهم يكي از دلائل عقبافتادگي ماست كه هيچگونه آماري از ميزان دينداري عملي مردم خود را در دست نداريم و جز حدس و گمان نميتوانيم مستند و متكي بر مدارك اظهار نظر نمائيم، با اينحال اگر اجازه داشته باشم احساس خود را با توجه به قريب نيم قرن ارتباط با نهضت اسلامي و نحوه دينداري هموطنان مسلمان بيان كنم، آماري در حدود ذيل بنظرم ميرسد:
1- از هر يك ميليون ايراني داراي شناسنامه اسلامي، گمان نميكنم بيش از نيمي از آنها نمازخوان باشند! و اين نسبت بر حسب هشدار مقامات رسمي، در شهرهاي بزرگ و بخصوص در ميان جوانان به مراتب كمتر است!
2- از نيم ميليون نمازخوان باقيمانده، احتمالاً ده درصد آنان معناي آنچه را كه به زبان عربي ميگويند، كاملاً ميفهمند و ميتوانند آنرا به فارسي ترجمه كنند.
3- از آن پنجاه هزار نفر، شايد پنجهزار نفرشان همت كردهاند يكبار قرآن را از اول تا آخر (نه بطور پراكنده و براي كسب ثواب) بخوانند.
4- از آن پنجهزار نفر، بعيد ميدانم بيش از پنجاه نفر با فرهنگ قرآن آشنا و اهل تحقيق بوده و از ترجمههاي فارسي، كه همچون ترجمه هر زباني، انحرافاتي ببار ميآورد، بينياز باشند.
5- و بالأخره در خوشبينانهترين وضع، از آن پنجاه نفر، شايد پنج نفر قرآن را بعنوان كتاب راهنماي عمل خود در زندگي تلقي كرده و بجاي تقليد و پيروي از نظريات اشخاص و اهواء انسانها، كه به فرض حسن نيت و قصد خدمت، مصون از خطا نيستند، از متن نازل شده توسط آفريدگار خويش منحصراً تبعيت نمايند.
اينك آيا جا دارد از خود سئوال كنيم، ملت مسلماني كه از هر يك ميليون نفرشان فقط پنج نفر مطابق دستورالعمل دينش عمل ميكند و اكثريت امت مقلد اشخاص و آراء فقهي و مشغول به آداب و تشريفات ظاهري هستند، چه انتظاري از او ميتوان داشت و بيماري كه نسخه طبيب را تهيه و مصرف نميكند، چرا بايد طبيب را توبيخ نمايد؟!
تشخيص درد و درمان از ديد قرآن
1- سرنوشت ملت ها نه وابسته به مذهبها، كه تابع تغييرات شخصيتي انسانهاست.
حقيقت فوق را حداقل دو آيه قرآن به صراحت مورد تاكيد قرار داده است :
سوره رعد (13)آيه 11- مسلما خدا وضع هيچ قومي را تغيير نخواهد داد تا آنگاه كه نفس (انديشه و روش) خود را تغيير دهند. سوره انفال (8) آيه 53- چنين است كه خدا هيچ نعمتي را كه به قومي ارزاني داشته تغيير نميدهد مگر خودشان عوض شوند.
با اين ترتيب وضعيت بد يا خوب جوامع بشري همچنان باقي خواهند ماند مگر عميقاً تحولات معكوسي در افكار و روحيات و عملكردشان حاصل گردد. ملاحظه مي كنيد در اينجا سخن از " تغييرات نفوس" است نه تبديل عوامل بيروني .
2- سنت ها و قوانين خدائي بر جوامع بشري حكم ميكند نه قالب مذاهب.
اولين و شديدترين شكستي كه مسلمانان (به تناسب تعداد نفرات ) در طول تاريخ خود خورده اند ، شكست نبرد " احد " است كه سخت ترين ضربات را بر پيكر نو پاي اين نهضت وارد كرد تا جائيكه كساني را ، همچون امروز ، به ترديد در كارآئي و كفايت دين خود كشاند و همين سئوال ما را مطرح كردند كه" اني هذا "؟ اين ضربه را از كجا خورديم و چرا باختيم !؟ آنها نيز تصور ميكردند همين كه ايمان آوردند ، همه قوانين بنفع آنها تغيير ميكند و نظامات عالم به سود آنها ميگردد ! غافل از آنكه پروردگار عالم براي كسي پارتي بازي نمي كند و مشيت خود را با منيت هاي ما منطبق نمي سازد.
آيات 120 تا 180 سوره آل عمران كه در تجزيه تحليل اين شكست هولناك و ريشه يابي نقطه ضعف هاي مسلمانان نازل شده است دقيقاً بر همين نكته تاكيد ميكند كه : " سنت ها و قوانيني قبل از شما در جهان گذشته است كه بايد جهانگردي كنيد و سرنوشت انكار كنندگان اين نظامات را به بينيد.[1] آنها انتظار داشتند خداوند از پيروان اندك پيامبرش به هر قيمتي حمايت كند ، اما به آنها آموزش ميدهد كه چگونه نتايج تفرقه و تمرد و اختلاف دامن آنها را نيز ميگيرد و دشمنان بت پرستشان را به پيروزي عليه پيامير خدا ميرساند ! و در جواب اين سئوال كه از كجا خورديم ؟ پاسخشان ميدهد : از جانب " خود " تان و آن مصيبتي كه در روز تلاقي دو سپاه بر شما وارد شد به اذن خدا يعني در چارچوب قوانين او بود .[2]
از 1400 سال قبل، از همان شكست نخستين ، بما گفته شده است ضربه را از كجا ميخوريم ، ولي هنوز هم حملات را حواله به خارج از خود ميدهيم و بي فايده فرافكني ميكنيم.
هر چه كني ، بخود كني . اگر تو نيك و بد كني !
در آمار ارائه شده ، اشارات مقايسه اي فراوان به قوم يهود و پيشرفت هاي علمي و اقتصادي آنها شده بود ، كه البته عبرت آموز است و از همت و حميت آنها به رغم قلت عددي شان حكايت ميكند. آن قوم نيز بندگان همان خدا و مشمول مقررات و نظامات كلي عالم هستند. اتفاقاً فراز و نشيب ها و عزت و ذلت يافتن هاي آنها ، بر حسب تغييري كه در رفتار خود در روند تاريخ تلخ و شيرينشان داده اند، بيش از ساير امت ها بوده و كمتر كسي است كه از رنجهاي آنان بيخبر باشد. قرآن در سوره اي كه بنام اين قوم ( بني اسرائيل ) اسمگذاري شده، عوامل انحطاط و اعتلاي آنها را در مقاطع مختلف تاريخ بعنوان تجربه گرانبها نصبالعين مسلمانان كرده و نشان دادهاست چگونه با انحراف از حق و استعلاي بر ديگران موجبات شكست خود و نفوذ دشمن تا عمق شهرهايشان را فراهم ساختند و چه وقت با عبرتگيري و اصلاح روش ها به مدد پروردگار پيروز شدند. هم پس از شكست دلداريشان ميدهد كه «اميد است مشمول رحمت پروردگار قرار گيريد و اگر شما برگرديد (تغيير شيوه دهيد) ما هم برميگرديم (نظامات جهان بنفع شما تمام ميشود) [3] و هم هشدارشان ميدهد: "اگر درست عمل كرديد بنفع خودتان كرده ايد، اگر هم بد كنيد، عليه خودتان كرده ايد "[4] و به تعبير عاميانه : هر گلي بزنيد به سر خودتان زده ايد !
و اگر امروز ميبينيم اين قوم از نظر مادي و معيارهاي دنيا پسند سروري و سيادتي يافته است، بي انصافي است همه را به حساب زد و بند سياستهاي بينالمللي بگذاريم و تلاشهاي خستگي ناپذير خودشان را ناديده بگيريم.
قرآن قيام دهنده است
در نتيجه گيري از تجربه تاريخي قوم يهود و در همان سوره بني اسرائيل، قرآن براي برآوردن و بلند كردن مسلمانان از عقب ماندن ، تأكيد كرده است كه : "اين قرآن به راهي هدايت ميكند كه استوارترين است"[5] و بارها در اين كتاب به نقش بر پا دارنده، بالاآورنده، اعتلاءبخش و ترقي آفرين قرآن و دين اسلام اشاره شدهاست[6] در حاليكه واقعيت جوامع اسلامي خلاف اين سخن را نشان ميدهد!
آيا وعده خدا خلاف درآمده، يا در مسلماني ما بايد ترديد كرد؟
قرآن در همان تجزيه تحليل شكست "احد"، مسلمانان سرافكنده و روحيه باخته را اميدواري ميبخشد كه سست و محزون نشويد، "شما برتريد (انتم الاعلون)"، البته مشروط بر آنكه مؤمن (راستين) باشيد[7] (ان كنتم مؤمنين). و مؤمن كسياست كه در سايه "امنيت" صفات خدا در آمده و مردم را از دل و دست و زبان خود آسوده و امن ساخته است.
اگر امروز عدهاي را گمان بر اين است كه اسلام پيروان خود را به ذلت و عقبافتادگي كشاندهاست، قرآن با قاطعيت اطمينان بخشي تأكيد ميكند كه: «آنها كه علم داده شدهاند (به چشم خرد) ميبينند كه آنچه پروردگارت بسوي تو نازل كرده همان حق (مورد جستجو) است و (ملتها را) به شاهراه عزت (سربلندي) و حميد (پسنديدگي كامل) رهبري ميكند»[8].
[1] آل عمران 137- قد خلت من قبلكم سنن فسيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين .
[2] آل عمران 166- و ما اصابكم يوم التقي الجمعان فباذن الله و ليعلم المومنين
[3] بني اسرائيل 7- عسي ربكم ان يرحمكم و ان عدتم عدنا ...
[4] بني اسرائيل 7 – ان احسنتم احسنتم لا نفسكم و ان اسأتم فلها .
[5] آل عمران - ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم ...
[6] از جمله: توبه 36، يوسف 40، روم 30 و 43، قيامه 3 و 5.
[7] آل عمران – فلا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين.
[8] سبا 6- ويري الذين اوتوا العلم الذي انزل اليك من ربك هو الحق و يهدي الي صراط العزيز الحميد.